گاوخونی Quotes

Rate this book
Clear rating
گاوخونی گاوخونی by جعفر مدرس صادقی
2,302 ratings, 3.62 average rating, 255 reviews
گاوخونی Quotes Showing 1-3 of 3
“اصفهان آزارم می‌داد. من کاری به تهران نداشتم. نه دوستش داشتم و نه کاری به کارش. او هم به من همین‌طور. اما اصفهان نه. به من کار داشت. من هم به او. هر جا که پا می‌گذاشتم، چیزی بود که آزارم می‌داد. چه چیزی که به همان صورتی که از بچگی دیده بودم هنوز مانده بود و چه چیزی که از آن صورت درآمده بود و چیز دیگر شده بود. و همه‌ی چیزهایی که در اصفهان بود یکی از این دوتا چیز بود. خیابان‌های پهنی که به جای کوچه‌های باریکِ سابق کشیده بودند همان‌قدر غم‌انگیز بود که کوچه‌های باریک و محله‌های قدیمی دست‌نخورده.”
جعفر مدرس صادقي / Jafar Modarres Sadeghi, گاوخونی
“محلهٔ خود ما یکی از همان محله‌ها بود. همان‌طور بود که بود. همان دیوارِ کاهگلیِ خمیده که روزگاری -مثلاً ده دوازده سال پیش- وقتی که از زیرش رد می‌شدم، منتظر بودم همان لحظه بیفتد، هنوز سرِ پا بود و باز از زیرش رد شدم، بی‌آنکه منتظر چیزی باشم. مثل اینکه هر اتفاقی قرار بود بیفتد تا حالا افتاده بود، هر دیواری که باید بیفتد تا حالا افتاده بود و اگر نیفتاده بود، پس دیگر نمی‌افتاد”
جعفر مدرس صادقی, گاوخونی
“باز، صورت زنم گل انداخت. اشک توی چشم‌هاش حلقه زد-اشک توی آستینش بود- وزیرلب گفت باشه.”
جعفر مدرس صادقی, گاوخونی