ضد Quotes
ضد
by
فاضل نظری1,294 ratings, 3.87 average rating, 149 reviews
ضد Quotes
Showing 1-7 of 7
“غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی
بامن به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی”
― ضد
بامن به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی”
― ضد
“اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش
از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش
گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری
کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش
چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش
آتش بزن به سینه اتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش”
― ضد
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش
از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش
گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری
کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش
چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش
آتش بزن به سینه اتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش”
― ضد
“طاووس من ! حتی تو هم در حسرت رنگی !
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی !
یک روز دیگر کم شد از عمرت ، خدا را شکر
امروز قـــدری کمتر از دیروز دلتنگی
از " خود " گریزانی چرا ای سنگ ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی
عمریست در نی شور شادی میـــدمی اما ...
از نــــی نمی آید به جز اندوه آهنگی
دنیا پـــلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری ! آوخ چه آونگــــی !”
― ضد
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی !
یک روز دیگر کم شد از عمرت ، خدا را شکر
امروز قـــدری کمتر از دیروز دلتنگی
از " خود " گریزانی چرا ای سنگ ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی
عمریست در نی شور شادی میـــدمی اما ...
از نــــی نمی آید به جز اندوه آهنگی
دنیا پـــلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری ! آوخ چه آونگــــی !”
― ضد
“از دورویی تلخ تر در کام اهل عشق نیست
تا دلت با من دورنگی کرد شیرین شد فراق
کافرم در دیده ی زاهد، ولی در دین عشق
آفرین بر کفر باید گفت و نفرین بر نفاق”
― ضد
تا دلت با من دورنگی کرد شیرین شد فراق
کافرم در دیده ی زاهد، ولی در دین عشق
آفرین بر کفر باید گفت و نفرین بر نفاق”
― ضد
“داد از این طرز مسلمانی که هر کس در نظر
قبله را می جوید اما از خدا برگشته است
خیمه ی خورشید را "دین دار ها" آتش زدند
آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است
جاءَ نور اشبهُ الناسُ بٍخیر الاولیاء
گوییا پیغمبر از غار حرا برگشته است
هر که آن خورشید را در خون شناور دید گفت
حکم قتل نور از شام بلا برگشته است
از بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیست
خوب یا بد هرچه هست از ما به ما برگشته است”
― ضد
قبله را می جوید اما از خدا برگشته است
خیمه ی خورشید را "دین دار ها" آتش زدند
آه معنای حقیقت تا کجا برگشته است
جاءَ نور اشبهُ الناسُ بٍخیر الاولیاء
گوییا پیغمبر از غار حرا برگشته است
هر که آن خورشید را در خون شناور دید گفت
حکم قتل نور از شام بلا برگشته است
از بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیست
خوب یا بد هرچه هست از ما به ما برگشته است”
― ضد
