غروب پا به ماه Quotes

Rate this book
Clear rating
غروب پا به ماه غروب پا به ماه by کبری موسوی قهفرخی
6 ratings, 3.67 average rating, 1 review
غروب پا به ماه Quotes Showing 1-4 of 4
“ای کاش دهد دست مجالی که تو باشی
ممکن بشود فرض محالی که تو باشی

سنگی شدم و آب گذشت از سرم اما
گل داد در این سنگ، نهالی که تو باشی

پرسیده‌ای احوال مرا، ای گل حسرت
آه" است جوابم به سوالی که تو باشی"

غم، قهوه تلخی ست که سر می‌کشم اما
شیرین شده با شادی فالی که تو باشی

پاییز عزیز منی و گوش سپردم
هر قاصدکی را به خیالی که تو باشی

جز «غم» هنری نیست تو را عشق، ولی باز
ای کاش دهد دست ملالی که تو باشی”
کبری موسوی قهفرخی, غروب پا به ماه
tags: عشق
“تنها صدا می‌ماند... اما کوه می‌گوید
باید صدا برگردد، این قانون پژواک است”
کبری موسوی قهفرخی, غروب پا به ماه
“دو چشم روشن تو این طبیعت بکرند
و چشم‌های من آن اسب‌های آزادند”
کبری موسوی قهفرخی, غروب پا به ماه
tags: چشم
“عصرها، موسیقی و چایی و آلاچیق‌ها
بی تو محزون است آوای خوش عاشیق‌ها

در تو گیرایی مرموزی‌ست ای ماه بزرگ
می‌كِشی و می‌كُشی دل را در این تعلیق‌ها

دو به دو، حتی كبوترها مرا دق می‌دهند
خسته‌ام از جمع‌های بی تو، از تفریق‌ها”
کبری موسوی قهفرخی, غروب پا به ماه