حامد ابراهیم‌پور

حامد ابراهیم‌پور’s Followers (27)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo

حامد ابراهیم‌پور


Born
in Iran
November 15, 1979

Genre


Average rating: 3.45 · 262 ratings · 50 reviews · 16 distinct works
به هزار دلیل دوستت دارم

3.14 avg rating — 37 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
دروغ های مقدس

3.56 avg rating — 32 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
آلن دلون لاغر می شد و کتک م...

3.50 avg rating — 30 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
آقای هیچ‌کس

3.85 avg rating — 27 ratings
Rate this book
Clear rating
اعترافات

4.04 avg rating — 25 ratings — published 2018 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
با دست من گلوی کسی را بریده...

3.23 avg rating — 22 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
آوازهایی از طبقه سوم

3.83 avg rating — 18 ratings — published 2015 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
به احترام سی و پنج سال گریه...

3.47 avg rating — 17 ratings — published 2014 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
نگذار نقشه ها وطنم را عوض کنند

2.88 avg rating — 16 ratings
Rate this book
Clear rating
براندویی که عرق‌گیر خیس پوشیده

2.92 avg rating — 13 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
More books by حامد ابراهیم‌پور…
Quotes by حامد ابراهیم‌پور  (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“...
اگر همیشه فقط این نبود زندگی ما
سکوت یک شب غمگین نبود زندگی ما

اگر که خاطره هامان نصیب باد نمی شد
اگر دوباره اگرهایمان زیاد نمی شد...

قرار نیست به این کوچه نوبهار بیاید
قرار نیست اگرهایمان به کار بیاید

قرار نیست کمی اتفاق خوب بیفتد
که پشت پنجره ی بسته مان بهاربیاید

قرار نیست که پایان قصه تلخ نباشد
میان سفره یمان غیرِ زهرمار بیاید

قرار نیست کسی از میان مردم دنیا
برای بردن این نعش بی مزار بیاید

قرار نیست که فردای نارسیده ی روشن
برای دیدن این قوم سوگوار بیاید

قرار نیست که خوشبختی تلف شده ی ما
پس از تحمل یک عمر انتظار بیاید

دعا کنیم که این شهر بی پرنده نماند
دعا کنیم زمستان شوم زنده نماند

دعا کنیم که هرشاخه شکل دار نگیرد
دوباره کوچه یمان بوی انفجار نگیرد

دعا کنیم که آینده بی فروغ نباشد
دعا کنیم دعاهایمان دروغ نباشد...”
حامد ابراهیم‌پور, آلن دلون لاغر می شد و کتک می خورد

“قرار نیست زیاد حرف بزنم
و زنانی که مرا دیده‌اند
ساعتی بعد
نامم را فراموش می‌کنند ..
زمان زیادی برای بازی ندارم
و همیشه کسی
در تیتراژ اول فیلم
مرا با چاقو می‌زند !

تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی
که از روی برجک دیده‌بانی
برای تک‌تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان می‌دهد .”
حامد ابراهیم‌پور



Is this you? Let us know. If not, help out and invite حامد to Goodreads.