در طول هفته بارها از کنار پارک بزرگ شهرمان رد میشوم. تا یکی دو سال پیش با آدمهای زیادی توی این پارک بودهام ، اما عجیب اینکه همیشه از پارک بدم میآمده. شاید وقتی کم سن و سالتر بودم به هوای بازی چنین حسی نداشتم اما همیشه این حس بد همراهم بود. از این پارک بدم میآید، اما دلم برایش تنگ میشود. با خودم فکر میکنم شاید دیگر هیچوقت واردش نشوم. گاهی وقتی رد میشوم و میبینم دارند با بولدوزر به جان نیمکتها و درختهای پارک میافتند توی دلم آرزو میکنم حداقل
Published on January 22, 2012 01:12