90 سال با جلال
یک برنامه خوب داریم در روز شنبه که دوم آذر است و سالروز تولد جلال آل احمد. برنامه در فرهنگسرای ارسباران برگزار می شود و لااقل آقانان عبدالله انوار و محمود دعایی و احمد آل احمد و دکتر سرفرازی در آن صحبت خواهند کرد.
شنبه ساعت 4 فرهنگسرای ارسباران!
برای اینکه تحریکتان کنم به شرکت در جلسه بریده ای از گزارشم از اسالم و صحبتهای احمد یاسمی که یکی از اهالی آنجا بود می آورم:...
احمد آقا گفت: یک بار دیگری یادم هست از سفری به تهران برگشته بود و میرزای توکلی و زن میرزا مهمانش بودند همینطور چند نفر دیگر که ماشینشان هم بنز بود. طبق معمول آنها پذیرایی خودشان را داشتند (مشروب میخوردند) و جلال البته نمیخورد. جلال در آن روز به مهمانهایش میگفت: به من گفتهاند بیا وزیر بشو... و من اولین و آخرین حرف بدی که از جلال شنیدم همان جا بود که به هویدا گفت.
من اصرار کردم احمد آقا بگوید جلال چه فحشی داده و او اصرار داشت نگوید. میگفت در شان گپ و گفتمان نیست که آن فحش را به زبان بیاورد و من فکر میکنم آنقدر جلال برایش محترم بود که حاضر نبود فحش جلال را بگوید. خیلی که پافشاری کردم گفت معنی فحشش یک چیزی نزدیک به حرامزاده بود.
احمد آقا ادامه داد: در همان جلسه بعضی از دوستان جلال به او انتقاد کردند که شما باید قبول کنی و چرا قبول نمیکنی. پرسیدم: شما آنجا در خانه جلال چه میکردید؟ جواب داد: من به لطف جلال و سیمین آزاد به رفت و آمد در آن خانه بودم و البته زیاد هم نرفتم. کلا من 4-5 بار جلال را دیدم.
بالاخره هم در سال 48 او را مسموم کردند. من از آقای ملکیان شنیدم سالاد مسموم به جلال دادهاند. یک روز در خانه نشسته بودیم که صدای بوق کارخانه چوببری بلند شد. کارگرها که خبر از دنیا رفتن جلال را شنیده بودند، میخواستند در تشییع جنازهاش شرکت کنند، برخلاف میل باطنی ساواک و شهربانی. اما آنها وقتی دیدند کارگرها مصمم هستند، مجبور شدند به احترام جلال بوق تعطیلی کارخانه را بزنند که یعنی ما خودمان کارخانه را تعطیل کردیم برای تشییع جنازه. نمیخواستند این ماجرا جرقه فعالیتهای انقلابی کارگرها بشود.
پرسیدم: مگر کارگرها جلال را میشناختند؟ احمد آقا با تاکید گفت: بله. چرا نشناسند. جلال آدم بسیار متشخصی بود. شخصیت جلال طوری نبود که از کنارش کسی رد بشود و بعد نخواهد بداند او کیست. جلال جویای احوال مردم میشد، سوال میپرسید، اطلاعات کسب میکرد. جلال آدم معمولیای نبود. از کوچکترین فرصتها برای ارتباط با مردم استفاده میکرد و بهترین ابزارش هم مردم بودند. هر کس هم با جلال برخورد میکرد شیفته اخلاق و خصوصیاتش میشد. جلال مرد بزرگی بود.
مهدی قزلی's Blog
- مهدی قزلی's profile
- 10 followers

