سید مرتضی میر > سید مرتضی میر's Quotes

Showing 1-30 of 62
« previous 1 3
sort by

  • #1
    Ali Shariati
    “باید بجنگد اما نمی تواند! شگفتا! "بایستن" و "نتوانستن"! نتوانستن نیز او را از این بایستن معاف نمی کند، چه، این مسئولیت بر دوش آگاهی انسانی اوست، زاده ی "حسین بودن" اوست، نه توانا بودنش، و او در تنهایی و عجز، بی سلاح و بی همراه نیز حسین است!
    پس چه کند؟ آری حسین بودن او را به نبر با یزید بودن می خواند، ولی سلاحی برای نبرد ندارد.
    آیا باز هم وظیفه دارد که بجنگد؟
    همه متولیان عقل و دین، نصیحتگران شرع و عرف، مصلحت پرستان صلاح و منطق، یک صدا می گویند: نه!
    و حسین می خواهد بگوید: آری!

    تمامی فلسفه ی ر ستاخیز حسین همین است، همین "آری"!ا”
    Ali Shariati, حسین وارث آدم

  • #2
    “حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
    در لشکر دشمن پسری داشته باشد”
    حسین جنتی, ن
    tags: man, pain, poem

  • #3
    میلاد عرفان‌پور
    “فنجان را برداشت و فرمان را داد
    بر لب آورد...ریخت آتش در باد
    هر جرعه که در گور گلویش می ریخت
    بر خاک حلبچه کودکی می افتاد”
    میلاد عرفان‌پور, از شرم برادرم

  • #4
    Hermann Hesse
    “بیش از یک قرن اروپا کاری جز ساختن ماشین نکرد. اکنون، مقدار دقیق باروتی که برای کشتن آدمی لازم است را می داند، اما نمی داند چطور یک ساعت خوشبخت باشد.”
    Hermann Hesse, Demian: Die Geschichte von Emil Sinclairs Jugend

  • #5
    فاضل نظری
    “چشم انتظار حادثه ای ناگهان نباش
    با مرگ زندگی و کن و با زندگی بمیر”
    فاضل نظری, ضد

  • #6
    Lewis Carroll
    “آلیس گفت: "من نمیتونم اینو باور کنم."
    ملکه گفت: "یه بار دیگه تلاش کن. یه نفس عمیق بکش و چشماتو ببند. حالا سعی کن باور کنی."
    آلیس خندید: "سعی کردن فایده ای نداره. آدم نمیتونه چیزای غیرممکن رو باور کنه."
    ملکه گفت:"خب به خاطر اینه که خوب تمرین نکردی. من وقتی همسن تو بودم، هر روز نیم ساعت تمرین میکردم. بعضی وقتا میتونستم قبل از صبحانه شیش تا چیز غیرممکنو باور کنم.”
    Lewis Carroll, Alice’s Adventures in Wonderland / Through the Looking-Glass

  • #7
    نادر ابراهیمی
    “ما به راستی، قصه ی روزگار خویش نبودیم که ناگزیر قصه پرداز روزگار خویش شدیم.”
    نادر ابراهیمی, ابن مشغله

  • #8
    Sohrab Sepehri
    “چرا گرفته دلت
    مثل آنکه تنهایی
    چقدر هم تنها
    خیال می کنم
    دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
    دچار یعنی عاشق”
    سهراب سپهری / Sohrab Sepehri, مسافر - هشت کتاب

  • #9
    در افغانستان هرچیز قلابی باشد درد واقعی ست تریاک اصل است در هندوستان حتی اگر
    “در افغانستان هرچیز قلابی باشد
    درد واقعی ست
    تریاک اصل است
    در هندوستان حتی اگر رئیس جمهور ها مکانیکی باشند نیش مار ها طبیعی ست
    حتی اگر سیل و زلزله طبیعی نباشد
    حتی اگر مسافرت به ماه دروغی باشد که ژول ورن گفته است
    حتی اگر سقوط برج ها منهتن ساخته ی فتوشاپ کویر باشد
    طبیعی ست
    طبیعی ست سرباز آمریکایی در کربلا
    طبیعی ست ناو های هواپیما بر در خلیج فارس
    طبیعی ست تهدید، تحریم، قطعنامه
    برای ما
    برای ملت هایی که هنوز
    حتی در گور هم
    رو به قبله می خوابند.”
    علی داوودی

  • #10
    مهدی اخوان ثالث
    “نذر کرده ام
    یک روز که خوشحالتر بودم
    بیایم و بنویسم که
    زندگی را باید با لذت خورد
    که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
    و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

    یک روزی که خوشحال تر بودم
    می آیم و مینویسم که
    "این نیز بگذرد"
    مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
    آب از آسیاب و طبل از نوا افتاده است
    ...”
    مهدی اخوان ثالث

  • #11
    Nima Yushij
    “می تراود مهتاب


    می تراود مهتاب
    می درخشد شب تاب
    نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
    غم این خفته ی چند
    خواب در چشم ترم می شکند
    نگران با من استاده سحر
    صبح می خواهد از من
    کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
    در جگر لیکن خاری
    از ره این سفرم می شکند
    نازک آرای تن ساق گلی
    که به جانش کشتم
    و به جان دادمش آب
    ای دریغا به برم می شکند
    دست ها می سایم
    تا دری بگشایم
    بر عبث می پایم
    که به در کس آید
    در و دیوار به هم ریخته شان
    بر سرم می شکند

    ***

    می تراود مهتاب
    می درخشد شب تاب
    مانده پای آبله از راه دراز
    بر دم دهکده مردی تنها
    کوله بارش بر دوش
    دست او بر در، می گوید با خود:
    غم این خفته چند
    خواب در چشم ترم می شکند

    Nima Yushij
    tags: poem

  • #12
    Stendhal
    “آدمى سخن مى گويد تا افكار خود را بيشتر پنهان كند.”
    Stendhal, The Red and the Black

  • #13
    Sadegh Hedayat
    “آنچه زندگانی را زهرآلود می کند جنگ برای زندگی نیست، بلکه کشمکش سر چیزهای پوچ و بیهوده است.”
    صادق هدایت / Sadegh Hedayat

  • #14
    حسین پناهی
    “به نظر می رسد انسان آسانسورچی فقیری است که چرخ تراکتور می دزدد
    !البته به نظر می رسد
    تا نظر شما چه باشد؟”
    حسین پناهی

  • #15
    گروس عبدالملکیان
    “دختران شهر
    به روستا فکر می کنند
    دختران روستا
    در آرزوی شهر می میرند
    مردان کوچک
    به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
    مردان بزرگ
    در آرزوی آرامش مردان کوچک
    می میرند
    کدام پل
    در کجای جهان
    شکسته است
    که هیچکس به خانه اش نمی رسد”
    گروس عبدالملکیان

  • #16
    “یک روز با زندگی قرار گذاشتم
    :ساده بود
    روزها
    سرِ قرار با هم می‌نشستیم
    فنجان – فنجان
    چای می‌نوشیدیم
    وُ
    بشقاب – بشقاب
    گپ می‌زدیم
    روزی دیگر
    خواستم
    قرار را به هم بزنم
    با زندگی بی‌قرار شوم
    !نشد
    !نمی‌شد
    یک کتری
    نفرت می‌خواهد
    ُو
    یک قاشق چایخوری
    شهامت
    که
    ندارم”
    آزاده طاهایی, روي پل آلما چه مي‌كنيد خانم؟

  • #17
    Bertolt Brecht
    “میان همه ی چیزهای قطعی،قطعی ترینشان تردید است”
    برتولت برشت

  • #18
    Margaret Atwood
    “ادعای بی تفاوتی سخت است؛آن هم نسبت به کسی که زیباترین حس دنیا را با او تجربه کرده ای
    ..”
    Margaret Atwood

  • #19
    حسین منزوی
    “چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
    تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود”
    حسین منزوی

  • #20
    حسین منزوی
    “درون آینه ی روبرو چه می بینی؟

    تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟

    تویی برابر تو -چشم در برابر چشم-

    در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟

    تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود

    سوای خون دلت در سبو چه می بینی؟

    به چشم واسطه در خویشتن که گم شده ای

    میان همهمه و های و هو چه می بینی؟

    به دار سوخته ، این نیم سوز عشق و امید

    که سوخت در شرر آرزو ، چه می بینی؟

    در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است

    و باد می بَرَدَش سو به سو چه می بینی”
    حسین منزوی

  • #21
    Maurice Maeterlinck
    “بیچاره شیطان در کره خاکی بدنام شده است.زیرا شیطان جز خود ما هیچکس نیست،ما برای اینکه خودمان را در حضور خود تبرئه کنیم،تمام کینه ها ،حسدها ،دشمنی ها و بیرحمی ها را در وجود موهومی به نام شیطان جا داده ایم”
    Maurice Maeterlinck

  • #22
    Christian Bobin
    “مشکل بزرگسالان این است که بزرگ نشده اند اما دیگر بچه هم نیستند!

    زن آینده”
    کریستیان بوبن

  • #23
    رسول یونان

    قول بده که خواهی آمد
    اما هرگز نیا!
    اگر بیایی
    همه چیز خراب میشود
    دیگر نمیتوانم
    اینگونه با اشتیاق
    به دریا و جاده خیره شوم
    من خو کرده ام
    به این انتظار
    به این پرسه زدن ها
    در اسکله و ایستگاه
    اگر بیایی
    من چشم به راه چه کسی بمانم؟

    رسول یونان / Rasul Yunan

  • #24
    “دو گرسنه اند که هرگز سیر نشوند،جوینده علم و جوینده مال”
    امام علی علیه السلام

  • #25
    نادر ابراهیمی
    “با مغزِ خودت فکر کن، نه با مغز پوسیدهٔ گذشتگان!”
    نادر ابراهیمی, درخت مقدس

  • #26
    Ernesto Sabato
    “پست ترین آدم ها آنهایی هستند که
    آنقدر می مانند تا عاشقشان بشوی
    و بعد میروند”
    Ernesto Sabato

  • #27
    محمود دولت‌آبادی
    “آه
    هزار سخن میگویی
    تا سخن عشق نگفته باشی”
    محمود دولت آبادی

  • #28
    “در دست های چه کسی

    اسراف می شوی تو

    اکنون که من

    به ذره ذره ات محتاجم؟”
    ییلماز اردوغان

  • #29
    شمس لنگرودی
    “دیر آمدی موسی
    دوره ی اعجاز ها گذشته
    عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
    تا لااقل کمی بخندیم”
    شمس لنگرودی

  • #30
    Reza Amirkhani
    “تو اگر محصولت را به غرب بدهی، غربی هستی. روی قالیِ ایرانی زنده گی کنی و ناهار قرمه سبزی بخوری و وان یکاد آویزان کنی در آفیسِ دانشگاهت و شبِ جمعه ها هم بروی دعای کمیل، انتهای کار با همه ی این خواص می توانی ایرانی نباشی... مگر می توان چرخ دنده ی ماشینی بود و آن ماشین را نفی کرد؟”
    رضا امیرخانی, نشت نشا



Rss
« previous 1 3