214 books
—
288 voters
progress:
(page 100 of 338)
"سیاه چشم من! ای سوگوار باور کوچ
حقیقتی ست، غروب ستاره ها، بپذیر
کنون که نیست صفا در بهار آینه ها
به حکم مرگ شقایق دلیر باش، دلیر
چو عشق زندگی جاودانه بخشاید
در این شراره مقدس ، سمندرانه بمیر" — Jul 20, 2018 10:41AM
"سیاه چشم من! ای سوگوار باور کوچ
حقیقتی ست، غروب ستاره ها، بپذیر
کنون که نیست صفا در بهار آینه ها
به حکم مرگ شقایق دلیر باش، دلیر
چو عشق زندگی جاودانه بخشاید
در این شراره مقدس ، سمندرانه بمیر" — Jul 20, 2018 10:41AM
“دختر هیجان زده پرسید "کتاب خوندن دوست دارین؟"
اُوِه با حالتی مردد سرش را به علامت منفی تکان داد،ولی ظاهراً دختر ناراحت نشد.
در عوض گفت " من عاشق کتابم!"
و سپس شروع کرد به تعریف کردن داستان تمام کتاب هایی که روی دامنش بود و اُوِه به این نتیجه رسید که دوست دارد تا آخر عمرش به حرف های او درباره چیزهای مورد علاقه اش گوش دهد”
―
اُوِه با حالتی مردد سرش را به علامت منفی تکان داد،ولی ظاهراً دختر ناراحت نشد.
در عوض گفت " من عاشق کتابم!"
و سپس شروع کرد به تعریف کردن داستان تمام کتاب هایی که روی دامنش بود و اُوِه به این نتیجه رسید که دوست دارد تا آخر عمرش به حرف های او درباره چیزهای مورد علاقه اش گوش دهد”
―
“I don't like playing playstation. It seems like a waste of time to me. Reading, instead, leaves something inside you.”
―
―
“چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت”
―
بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت”
―
“گر انسانها تا ابد زندگی میکردند، اگر پیر نمیشدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی میکردند، خیال میکنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را میدادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟
اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکردند:«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.» ... ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم ... باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد ... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم ... مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.”
―
اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکردند:«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.» ... ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم ... باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد ... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم ... مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.”
―
“خوبی چت همین است. هر وقت بخواهی، چیزی میگویی و هر وقت نمیخواهی، نمیگویی و بی خداحافظی گم میشوی. میتوانی با بغض بخندی و هیچکس نفهمد داری گریه میکنی. میتوانی جواب حرفی را که دوست نداری ندهی، دستهایت را زیر چانه بزنی، خیره شوی به مانیتور و بگویی سرم شلوغ است. میتوانی پشت کامپیوتر بنشینی و خاموش شوی. در یک لحظه اسمت لای اسم آدمها گم شود و هیچ کس نگرانت نشود.”
― پاییز فصل آخر سال است
― پاییز فصل آخر سال است
Sahar’s 2025 Year in Books
Take a look at Sahar’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by Sahar
Lists liked by Sahar





















