Status Updates From نئو‌ گلستان

فی الجمله گوش باکره در قریه باقی نگذاشتی.

بر سرای شناسامردی وارد شدیم که در صحت گفتار و سلامت کردار شهره بود. سر و چشم رفیقان بوسید و چون مرا دید، پیشانی‌ام بوسید و بعد، گونه و سپس سینه‌ام را بوسه داد و چون بدین جای رسید، گفتم ما رسم نداریم در جلسه‌ی آشنایی از این صمیمی‌تر شویم.القصه تکریمان کرد و عزت نمود.

پ.ن: واقعا بعضی حکایاتش خنده دار و باحاله:)))

و با بانگ ادامه داد: « یادت نرود که انتقام اگر از حد بگذرد، ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قبل خصم.» سپس در گوش فرزند گفت:« ولی کو آن‌کس که زهره کند و ما را به محکمه بخواند؟پس برو راحت باش.این‌ها را برای خلایق گفتیم.تو برو حالت را بکن.»

چه تسلطی داره نویسنده !!!