Dorsa Ehya > Recent Status Updates

بالاخره یک مقاله‌اش رو تمام کردم و باید بشینم از هایلایت‌هام یک خلاصه‌ی درست در بیارم.

خیلی کند پیش میرم و هر چقدر میخونم تموم نمیشه.
جالب اینجاست که اصلا دلیل کند ویش رفتنم سرد و تاریک بودن موضوع و سهمگین بودنش نیست، صرفا انگار هیجان برای ادامه دادن خیلی وجود نداره.

شاید دلش می‌خواست این همه را محرم‌وار با کسی در میان بگذارد. اما چطور می‌شد از رنجی ناشناختنی حرف زد که مدام چون ابرها تغییر شکل می‌داد و چون باد در پیچ و تاب بود؟ نه کلمات مناسب این کار را می‌یافت، نه فرصتش و نه شهامتش را.

انگار دارم دفترچه خاطرات میخونم
تازه میخوام این شوهر بی‌خاصیت عوضی‌اش رو هم تیکه تیکه کنم

هرگز یک فرد به تنهایی تاب تحمل این همه رنج را ندارد به خصوص که دانای مطلق باشد: اگر از من بپرسند می‌گویم زیر سنگینی این اندوه از پای در می‌آید، مگر آن که از قبل در پس مکانیسمی دفاعی پناه گرفته باشد، مثل ابنای بشر.

در خیل مردان میانسالی که کار خود را در سیر روزانه‌ای دنبال می‌کنند که مانند گره کراوات‌شان برای آنها مقرر شده است همواره هستند کسانی که زمانی میخواسته‌اند به عمل خود معنایی ببخشند و دنیا را نیز کمی تغییر دهند

Starting Nowroz marathon

غر زیاد دارم، اما نگه داشتم برای review نهایی

صبح که بیدار شدم و دیدم برف تازه همه‌جا رو سفید کرده و دنیای اطرافم کمی شبیه فیلم‌ها شده، شومینه رو روشن کردم، مبل رو کشیدم نزدیک شومینه، پتو رو انداختم روی پاهام و باقی روز رو در همین وضعیت کتاب خوندم

چون موبایلم و خبرهای تاریک توی اینستاگرام و توییتر فقط تمایلم رو به مردن بیش‌تر می‌کنن، دیوانه‌وار‌ کتاب مبخونم و سریال می‌بینم و کار می‌کنم و خونه رو تمیز می‌کنم و به همین دلیل زودتر از زمان مقرر رسیدم به این صفحه🤦🏻‍♀️

مجبور شدم این فصل رو گذرا و خلاصه بخونم تا به روند جلسه ماه آینده برسم اما به هر حال محتوا گزنده و مسحورکننده است
بدن زن بیخود و بی جهت برای یک رحم شده عامل سرکوبش و حتی محل درآمدزایی و توسعه سرمایه‌داری