Kimia almasi > Recent Status Updates

میخوام برم سراغ این کتاب ، شاید دوباره منو برگردوند.

دو سال پیش دیسک کمرم پاره شد، با امید اینکه خوب شم رفتم عمل کردم، عارضه عمل این بود که عصب پای چپ م از کار افتاد ، هیچ امیدی نداشتم، این کتاب رو شروع کردم! باعث شد لنگان لنگان برم سرکار. منو برگردوند به زندگی. الان دو سال گذشته و الان معده م مشکل پیدا کرده، همه چی خیلی مبهم تر و ترسناک تر از قضیه پامه. مرکز بدنم دچار مشکل شده. عارضه هلیکوباکتر . توی عروق مغزمم مشکل به وجود اومده و مدام صدای ور ور می‌شنوم.

Where is my golden ticket?

فکر کنم کتاب تمام عمرمو پیدا کردم...

Daaaaamn.... من داستان کوتاه نمیخونم. عجب چیزیه این.

ادیشن جدیدش عجب حق شده!

کاپلان خونا! دستا بالا دستا بالا گوگوووولیییی

آها چقدر جالب‌ ولی کلا کتاب هم دیگه به یه ورمه. ریدم تو هری چی نظریه و حرف حسابه. زندگیمو پای کتلب و کاغذ حروم کردم که چی بشه؟ من خسته‌م. خیلی زیاد.

کشش داره..برای دراومدن از ریدینگ slump خوب بود

حس میکنم عاشقش میشم...برو بریم!

دوست ندارم تموم شه آروم آروم میخونمش. خیلی طرز نوشتارش رو دوست دارم

کتاب به این خوبی، چرا ترجمه ها انقدر بده؟

No one's gonna get how phatatic and hopeless I am. Just circuling and dissolving in nothing and everything . Longing for love. for connection. but still... no clue, no sign. I just write in the air. I hope you burn in hell, Fernando pessos ! Ass hole! Everything you wrote is just a pain in the ass! and a kick in my stomach! I fucking hate you.

I start bowling like a child, There is a fired in my chest, in my head, why do I feel so stuck all the time? I"these are the sentences that I just kept repeating myself." What am I doing? I'm in the middle of this class! This boring class, what's the point? There's is so much to explore, but I just can't do anything. Like the song " I've lost all ambition
For worldly acclaimI just want to be the one you love..."

OK
Here we are.
Today I was just in a middle of my French class, something that I just was very excited about. And then I just saw this book beside me on my book shelf, I don't know for the whatever reason I just pick the book( In the middle of the fu**cking French class!) . I just star to read, I get mesmerized, and just realize, is this the life I want?! And THEN Just keep reading the sentences, I start! Bowling

I just started it and...holy moly...

خوابم نمی‌بره و شروعش کردم...‌چقد خوبه...مثل کشف کردن چند سکه طلاس، مهجوره، تاریکه...

It's just started and the couple in it have set for another freaking baby, the baby is born and its disabled...! ( Russian mood) literally!

It's depressing but interesting

I'm gonna do a marathon read today! And I'm gonna start with this.

This is adorablllllleee🎂🍪☕️☕️

تو مثل لوبیا می مونی که دزدکی جوونه زده و وانمود میکنه که حشره س

ادامه کامت دوم*
و من فکر میکنم آنه مثل هری میتونه دوست اعجاب آور و خوبی برام بشه. آهان! ماتیلدای رولد دال عزیزم یادم رفت.
بعدا میام مفصل تر حرف میزنم

ادامه متن قبلی *جلد اول رو شروع کردم، و دیدم منم دارم جزو دیوونه های عالم میشم. هنوزم من برام مهمه که اولیس رو بخونم، اما زندگی زورش بیشتره چند ماه اخیر به سختی کتاب هایی که شروع کردم رو تموم میکنم‌‌. دو روز پیش قبل از اینکه برم فیزیوتراپی کوفتی، رفتم کتابفروشی و این مجموعه آن شرلی رو دیدم، هیچ خاطره و علاقه ایی به کارتونش نداشتم و ندارم، اما من هنوز همون دختر عجیب و عصبانی م که یه دوست مهربون نیاز داره، و من فک میک

من یه عادتی دارم، نمیدونم خوبه یا بد، سراغ کتاب هایی که دنیا دیوونه شونن خیلی سخت میرم، مثل هری پاتر، آنی شرلی، کتاب های رولد دال، و‌....( شما هم بهم بگین که آشنا تر شم) . ولی خیلی جالبه که پارسال طلبسم رو شکستم و رفتم سراغ هری پاتر، اول فیلم ها رو دیدم، و... بدیهی بود...ساده بود.. اما منم دیوونه ش شدم، حس کردم منم اون دانش آموز عجیب و عصبانی م که دوستای مهربونی پیدا کرده، رفتم سراغ کتاب هاش، جلد اول ‌‌..شروع کردم..