مخم سوت کشید یه جایی از قصه وایسادم که نه میتونم به عقب برگردم نه دوست دارم جلو برم
همزمان که امیرارسلان به جانان میگه دوست دارم ببرمت یه جا دور از این آدمهای مسموم، من این ور دارم دعا میکنم منم با خودشون ببرن و دیگه اهمیت ندن سر بقیه آدمهای قصه چی میآد
— Aug 23, 2025 10:47AM
Add a comment