Mohammad Fallah > Recent Status Updates

لحظه نابی رو با این کتاب تجربه کردم. گیتی خوشدل از زبان شولتس، شخصیت کامل از نگاه فروم رو بررسی می‌کرد و سمفونی نهم دورژاک هم دنیای اطرافم رو پوشنده بود. اصلا متوجه نبودم کلمات چطور با این سرعت از جلو چشمم رد می‌شدن، اون هم نصف شب با اون همه خستگی.

به تعبیری، شاید آلپورت مطلب تازه ای نگفته باشد. شاید سخنانش تکرار مکررات باشد. ام نو کردن حدیث کهنه، آنسان که جان حقیقت را باز گوید هیچ عیبی ندارد.

عالی عالی عالی

"در لحظه ای در میان فریاد «ما اول می شیم» دانشجویان، موری از جایش بلند می شود و فریاد می کشد: مگر دوم شدن چه اشکالی دارد؟"
واقعا فرقی نداره. میدونی چیه، اونا هدف رو نمی بینن موری

"بگذار درباره زیرفرهنگ توضیحی بدهم. منظور این نیست که به همه قوانین جامعه بی اعتنایی کنی. مثلا قرار نیست که لخت به خیابان بروی..."
چند وقت پیش وقتی فرید منو با شال دید، گفت میدونی که این کار ارزشی نیست، گفتم میدونی که برام مهم نیست!!
جالبه که در ادامه دقیقا همین جمله رو گفت "به هر حال تو باید با شلوار بیای بیرن و هر چی باشهنمیتونی در این حد مخالفت کنی!!"
و این شروع صحبت های نامحدود من و فرید بود =))

تا وقتیاخرین جمله این صفحه رو نخونی نمیتونی متوجه بشی چرا موری گفتکسی که معنا را پیدا کرد نمیتونواند به گذشته باز گردد. لعنتی چند ساعت وقتم برای فکر کردن روی اون جمله گذاشتم بدون اینکه فقط چند صفحه جلو تر رو ببینم. موری واقعا تعجب میکنمچند ماه گذشته خودم رو برای حسرت زمان های نابود شده نابود کردم. اما الان نه. از امروز دیگه وقت ندارم به گذشته حسرت بخورم باید زمان حالم رو تجربه کنم و این تمام وقتم رو میگیره

موری روی تو اتاقی مثل تابلوی اتاق ونگوک تصور میکنم. همون تخت همون شکل . البته که اون تابلو برای یه فرد جوان کشیده شده و اتاق موری باید بیشتر از اونا شلوغ باشه و حتما هم سمت چپ اتاق کلی وسایل و کتابه. اما صدای سرفه های موری دقیقا از همون اتاق میاد. موری میدونی من وقتی کتاب میخونم زمان زندگی تو هم کوتاه تر میشه؟؟ به فکرم رسید کتاب ادامه ندم. اخه نمیخوام موری‌مو بکشم. اما این چیزی که تو میخوای، میخوای به حرفت گوش بدم.

موری به اندازه کافی صحبت نمی‌کنه. تمام کلمات پشت سر میذارم تا به کلمات و احوال موری برسم اما انقدر کلمات و اوصاف موری کوتاه هست که خیلی زود تموم میشن. خاطراتی که راوی برام تعریف میکنه ازار دهنده اس، چون خیلی هاشون برام اهمیتی نداره و احساس میکنم میخواد من و از موری دور نگه داره.
خواهش میکنم موری بیشتر صحبت کن

بار اول فقط تونستم تا صفحه هشتاد بخونم چون با چندی از بزرگانی که ازشون نقل قول می‌کرد اشنایی نداشتم، اما این دفعه تونستم متن اصلی رو تموم کنم و به اون رضایت لازم از تموم کردن کلیات و مدخل این ایده برسم اما در مصاحبه اخر کتاب باز فقر دانش من از ایده های گذشتگان من رو از ادامه یاز داشت. این کتاب برای من نه مدخلی برای اگزیستانسیالیسم سارتر بلکه مدخلی برای فلسفه گذشتگان نیز شد

آنها از بودا سوالاتی می پرسیدند که مناسب زمان خودشان بود « تو خدا هستی؟ تو روح هستی؟» و شاهزاده پاسخ میداد « نه من فقط یک انسانم اما بیدار شده ام» م

توجه آگاهی به معنای تک کاره* بودن است

single tasking: انجام دادن تنها یک کار در هر زمان

به قول ولتر «بهترین دشمن خوب است» و

وقتی صادقانه نگاه کنیم، متوجه می شوی که اغلب اوقات داریم عجله می کنیم. در واقع تلاش می کنیم از این تجربه زندگی خلاص شویم تا به لحظات بهتر برسیم. این نتیجه طبیعی هدایت شدن زندگیمان توسط اصل لذت است. میل دائم به جستجوی لذت و اجتناب از رنج، ما را در سراشیبی تجسم لحظه بعد می اندازد. خنده دار اینکه این سبک زندگی، با از کف دادن لحظاتی که واقعا در آن زنده هستیم، نوعی دویدن به سمت مرگ است.

اغلب اوقات در حالت خودکار عمل می کنیم، طوری که بدنمان اینجا و ذهنمان جای دیگر است. انگار که ذهن نیز برای خود ذهنی دارد.

تعریف عملیاتی توجه آگاهی، آگاهی از تجربه حاضر همراه با پذیرش

چند ماه بعد فاتحانه در برابر خورشید غلت می‌زدم

زندگی جنگی است که هر روز تکرار می شود و لحظه های شادی، گریزهای کوتاهی است که به قیمت بسیار بی‌رحمانه به‌دست می‌آیند