Ali Karimnejad > Recent Status Updates

دوران بعد از مشروطه چنان پر آشوب و بلبشو هست که واقعا درک شخصیتهای تاریخی و گرایشاتشون خیلی مشکله. خیلی ها دارن به زعم خودشون برای کشور دلسوزی میکنن. ولی در خیلی موارد این دلسوزی ها بعدا به نام خیانت در تاریخ ثبت شدن. بدون اینکه شرایط اون ایام لحاظ بشه یا راه جایگزینی به جز اونچه که انجام شد ذکر بشه.

مورد وثوق الدوله و قرارداد 1919 یکی از جالبترین همین موارد هست.

وقتی شاه اسماعیل صفوی وارد تبریز شهر شد، مخالفانش را کشتار و شهر را تارج کرد. سپس برای گرفتن انتقام پدرش، اجساد مخالفانش را از قبرها بیرون کشید و با جنازها‌های دویست روسپی و چهارصد دزد که دستور داده بود به همین منظور بکشند (!) یکجا در ملاعام آتش زد.

بار دوم که به تبریز رفت فرمان داد 12 نفر از زیباترین پسربچه‌های شهر را بیاورند. ابتدا خودش به آنها تجاوز کرد و بعد آنها را برای همین کار در اختیار سردارانش گذاشته بود.

فصل سوم که در مورد نقش مذهب در دوران قاجار (خصوصا اوایل اون) هست واقعا بالاتر از سطح انتظارم بود.


فارغ از نظر و سوگیری سیاسی زیباکلام، من از دو سه تا کتابی که تا حالا ازش خوندم خوشم اومده. حالا بریم جلوتر ببینیم نظرم عوض میشه یا نه

یک شرکت در حال ورشکستگی در جایی که تورم صفر هست حقوق کارکنان رو 7% کاهش میده

نظر مردم:
62% غیرمنصفانه
38% قابل قبول

یک شرکت در حال ورشکستگی در جایی که تورم 12% هست حقوق کارکنان رو 5% افزایش میده

نظر مردم:
22% غیرمنصفانه
78% قابل قبول

قدرت مالی کارکنان در هر دو حالت به یک اندازه کاهش پیدا کرده ولی ارزیابی "چه چیز منصفانه است" در انسانها در این دو شرایط بسیار متفاوته

Political development, in particular, follows its own logic
independent of economic growth. it is not something that can be taken for granted as an inevitable concomitant of the other dimensions of development.

The experience of various countries shows that when democracy comes before the creation of a modern, capable state, it often leads to clientelism—a system where public jobs and resources are distributed in exchange for political support—and corruption.

In contrast, when a strong state precedes democracy, it lays the groundwork for more effective, impartial governance.

من قبلتر و از طرق دیگه با محتوی این کتاب آشنا شدم و اونقدر برام جالب بود که تصمیم گرفتم خود کتاب رو بخونم.

با توجه به وضعیتی که کشور ما داره، دوست دارم دعوت کنم از همه دوستان برای هم‌خوانی این کتاب. اگر کسی مایل بود پیام بده.

ممنون.

ملت من، ملت مفعول من، ملتی که تمام افعال بر آنها وارد می‌شد، تمام افعال بر آنها فرود می‌آمد، مثل نیزه‌ای بلند که پس از نعوظ فرود آید؛ ملت من، بوسیله تمام اعمال و افعال گاییده می‌شد.

findings suggest that physical and social concepts are interconnected in the brain. For example, the same brain area is activated when thinking about physical warmth or social warmth.

for example holding a hot cup of coffee influenced participants' perceptions of a person’s warmth.

This supports the idea that abstract concepts are understood through physical experiences. This is a nightmare for AI researchers!

اساسا هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمی‌تواند هم وجود داشته باشد؛ چون انسان حتما به خودش دروغ می‌گوید

فصل هشتم - به گردن گرفتن خطا

ذهن ما می‌خواهد با مرهم توجیه خویش که بر درد ناهماهنگی می‌گذارد از خویش محافظت کند

لغزش زمانی تبدیل به اشتباه می‌شود که از تصحیح آن سر باز بزنیم

ما اشتباهاتمان را نمی‌پذیریم چون اصلا نیازی به آن حس نمی‌کنیم. "توجیه خویش" همیشه در لایه ای دور از دسترس آگاهی ما پنهان می‌شود

فهمیدن اینکه الان در موقعیت "ناهماهنگی ذهنی" قرار گرفته ایم کمکمان می‌کند تصمیمات هوشمندانه تری بگیریم

فصل هفتم - زخمها، جراحت‌ها و جنگها

برای همه ما پیش آمده که عامدانه یا غیر عمدی کسی را برنجانیم و او تا آخر عمرش ما را شیطان صفت، خیانتکار یا هرزه بنامد.

اینکه در موقعیتی خودمان را قربانی بی عدالتی ببینیم باعث نمی‌شود در موقعیتی دیگر با دیگری ناعادلانه رفتار نکنیم.

بسیاری از قربانیان نمی‌توانند دست از کینه‌جویی بردارند چون مدام از خودشان می‌پرسند "چطور ممکن است چنین اتفاقی برای من که آدم خوبی هستم بیوفتد؟"ا

میخواستم کتاب بخونم قیمت دلار یادم افتاد، گذاشتمش کنار

خیلی سخت شده آرامش و تمرکز رو حفظ کردن

گاهی با خودم فکر میکنم که آخر این همه خوندن چه سود وقتی قرار نیست گره ای از زندگیت باز کنه؟

تفکر مقتصدانه و حساب کردن سود و زیان هر کار، چنان بر ما تحمیل شده که گاهی آدم قادر نیست جواب خودش رو هم بده.

فصل ششم - آنچه عشق را به مسلخ می‌برد

وقتی "تحقیر طرف مقابل" در یک رابطه رخ داد یعنی دیگر امیدی به بهبود آن نیست و باید از آن خارج شد

وقتی دائما خودمان را توجیه می‌کنیم نمی‌توانیم موضع طرف مقابل را به اندازه خودمان منطقی بدانیم

شاه کلید: کسانی که به راه سرزنش کردن و شرمسار کردن دیگری میوفتن نهایتا داستان زندگی‌شان را بازنویسی می‌کنند و در حین این بازسازی بیشتر شواهدی را جست و جو می‌کنند که موید نظراتشان باشد

فصل پنجم - بی نظمی و قانون

بین ۱۵ تا ۲۵ درصد زندانیان در جریان بازجویی به جرائمی اعتراف کردن که هیچ وقت مرتکب نشده بودن - حالا کاری نداریم که تو ایران این رقم بالای ۹۰ درصده !! 😑 ولی یک لحظه به جنبه های علمی و روانی قضیه فکر کنید و به باوری که که به تدریج و به طور مستقل در ذهن متهم و بازجو شکل می‌گیره دقت کنید


بحران " چون من آدم خوبی هستم پس اشتباه نمیکنم" در دستگاه قضایی و پلیس

It is getting complicated 😵‍💫🧐

فصل چهارم - نیت خیر، دانش شر


مساله دلفین خیرخواه(!)ا

دریانورد کشتی شکسته ای که دلفینی او را به سمت ساحل به نرمی اما پر قدرت هل می‌دهد
نتیجه گیری اولیه: دلفین‌ها خیلی گوگولی آن و آدم‌ها رو هم خیلی دوست دارن
ایراد منطقی: ما نمیدونیم و هیچ وقت هم نمیتونیم بفهمیم چند دریانورد کشتی شکسته رو به نرمی اما پر قدرت به وسط دریا هل دادن!ا

تعصب تایید

شاه کلید: همان چیزی را می‌بینیم که می‌خواهیم ببینیم

فصل سوم - حافظه: مورخی که خودش را توجیه می‌کند

ذهن ما خاطرات ما را دستکاری می‌کند تا جلوه خوبی از خودمان و احساس خوبی داشته باشیم

حتی اطمینان %۱۰۰ از درستی یک خاطره هم به این معنی نیست که آن خاطره معتبر است

خطاهای حافظه ما در جهت پشتیبانی از احساسات و باورهای فعلی ماست

شاه کلید: آنچه ما اسمش را حافظه می‌گذاریم در واقع شکلی از داستان گویی است که بی وقفه در ذهن ما جریان دارد و اغلب وقتی تعریفش می‌کنیم تغییر میکند