Aylar’s Reviews > مسخ و داستانهای دیگر > Status Update
Aylar
is on page 73 of 184
تا اینجا داستان مسخ رو خوندم:
اولش که خوندم «گرگور سامسا یه روز صبح بیدار شد و دید تبدیل به یه حشرهی غولپیکر شده»... با خودم گفتم: خب؟ یعنی چی؟
ولی هر چی رفتم جلوتر، فهمیدم موضوع اصلاً اون سوسک لعنتی نیست...این کتاب عجیب بود، ناراحتکننده، اما واقعی.
یه جایی توی وجود آدمو میخارونه که خودت هم نمیدونی چرا.
فقط میفهمی:
گاهی وقتا، مسخ نمیشی... فقط بالاخره خودتو اونجوری میبینی که دنیا از اول میدید.
— Jun 05, 2025 10:48PM
اولش که خوندم «گرگور سامسا یه روز صبح بیدار شد و دید تبدیل به یه حشرهی غولپیکر شده»... با خودم گفتم: خب؟ یعنی چی؟
ولی هر چی رفتم جلوتر، فهمیدم موضوع اصلاً اون سوسک لعنتی نیست...این کتاب عجیب بود، ناراحتکننده، اما واقعی.
یه جایی توی وجود آدمو میخارونه که خودت هم نمیدونی چرا.
فقط میفهمی:
گاهی وقتا، مسخ نمیشی... فقط بالاخره خودتو اونجوری میبینی که دنیا از اول میدید.
18 likes · Like flag
Aylar’s Previous Updates
Aylar
is on page 138 of 184
نمیدونم چرا خودمو مجبور کردم برای هر داستانی شده در حد یک جمله ریویو بنویسم.
داستان " هنرمند گرسنگی" فقط برام یک سوال باقی گذاشت:
«آیا معنا فقط وقتی معناست که دیگران بفهمنش؟»
— Jun 08, 2025 04:17AM
داستان " هنرمند گرسنگی" فقط برام یک سوال باقی گذاشت:
«آیا معنا فقط وقتی معناست که دیگران بفهمنش؟»
Aylar
is on page 123 of 184
داستان "گزارشی به فرهنگستان"
یه سوگواری خونسرد بود برای هویتی از دست رفته...
— Jun 08, 2025 02:34AM
یه سوگواری خونسرد بود برای هویتی از دست رفته...
Aylar
is on page 110 of 184
داستان بعدی که توی این کتاب خوندم "در سرزمین محکومان" بود. خواستم راجع بهش یه ریویو هرچند کوتاه بنویسم.
بخوام توی یک جمله خلاصه کنم یه داستان کوتاه، اما با تأثیر بلندمدت.
مفهوم ها و نمادگرایی های این داستان چیزی نبود که از اول مشخص باشه و نتیجه ای بود که خواننده با روند داستان و همراه شدن با داستان بهش میرسه. از اون دسته داستان ها که با تموم شدنش تورو ساعتها به فکر وادار میکنه.
— Jun 07, 2025 06:08AM
بخوام توی یک جمله خلاصه کنم یه داستان کوتاه، اما با تأثیر بلندمدت.
مفهوم ها و نمادگرایی های این داستان چیزی نبود که از اول مشخص باشه و نتیجه ای بود که خواننده با روند داستان و همراه شدن با داستان بهش میرسه. از اون دسته داستان ها که با تموم شدنش تورو ساعتها به فکر وادار میکنه.
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)
date
newest »
newest »
message 1:
by
Ali
(new)
-
rated it 5 stars
Jun 06, 2025 01:12AM
نکته عجیب این کتاب برای من این بود که حس نزدیکی و تشابهام با خونواده سامسا بیشتر بود تا خود گرگور. بعد از خوندن این کتاب گذشتم رو که مرور کردم موارد شبیه زیادی دیدم شبیه ماجرای خانواده سامسا. تاریکی های زیادی دیدم
reply
|
flag
چیز جالب این کتاب اینه که مسخ فقط مربوط به گرگور نیستما به مرور مسخ خانواده و حتی خواهرش هم میبینیم ، به نظرم وقتی مسخ تموم شد حتما دو سه تا ویدیو نقدش رو از یوتیوب ببین واقعا دیدگاه ها و بررسی های مختلف تو رو به آشنایی عمیق تری نسبت به داستان میرسونه💗💗
Ali wrote: "نکته عجیب این کتاب برای من این بود که حس نزدیکی و تشابهام با خونواده سامسا بیشتر بود تا خود گرگور. بعد از خوندن این کتاب گذشتم رو که مرور کردم موارد شبیه زیادی دیدم شبیه ماجرای خانواده سامسا. تاری..."همیشه آدم ها توی یک ساید نیستن و در جایگاه های متفاوتی هستن. ولی حسی که من داشتم نه صرفا برای خودم که برای کافکا بود. به نظر من و برداشت من کافکا توی مسخ همونطوری پدرشو ترسیم کرده بود که توی نامه به پدر میدیدیم. برای همین ناخوداگاه ادم با کسی که در نقش قربانی بود همراه میشد. ولی در دنیای واقعی ادما سفید یا سیاه نیستن بلکه خاکسترین. یه روز من مسخ میشم و یه روز با کسی که مسخ شده این رفتارو دارم.
⋆⁺₊⋆ sana ☾⋆⁺₊⋆ wrote: "چیز جالب این کتاب اینه که مسخ فقط مربوط به گرگور نیستما به مرور مسخ خانواده و حتی خواهرش هم میبینیم ، به نظرم وقتی مسخ تموم شد حتما دو سه تا ویدیو نقدش رو از یوتیوب ببین واقعا دیدگاه ها و بررسی ها..." مرسی ازاینکه گفتی و بله همیشه بعد تموم شدن کتاب نقداشو میبینم واقعا کمک کنندست

