Aylar > Recent Status Updates

Showing 1-29 of 29
Aylar
Aylar is on page 200 of 706 of خوشه‌های خشم
خیلی سرعت کتاب خوندنم همیشه پایینه چون نمیتونم تمرکز کنم برای همین کتابای خیلی طولانی همیشه خیلی حوصلمو سر میبرن و بعد از ۱۰۰ صفحه از خوندنش تقلا میکنم واسه ادامش. ولی این کتاب واسم طوریه که هر چقدر هم با سرعت پایین دارم میخونمش و ممکنه هفته ها طول بکشه تا تموم شه حسابی دارم از پروسه خوندنش لذت میبرم.
Oct 27, 2025 12:55PM Add a comment
خوشه‌های خشم

Aylar
Aylar is on page 60 of 220 of رنج‌های ورتر جوان
بعد از مدت‌های طولانی کتاب نخوندن امروز بالاخره تصمیم گرفتم این کتابو ادامه بدم. واقعا دارم لذت میبرم از خوندنش از فضای شاعرانش.
Jul 30, 2025 02:31AM Add a comment
رنج‌های ورتر جوان

Aylar
Aylar is on page 30 of 220 of رنج‌های ورتر جوان
شروعش طوری بود که به دلم نشست که ادامش بدم. از همون خط اول متوجه شدم بعد از این کتاب قرار نیست روان سالمی داشته باشم. شایدم اشتباه میکنم. بریم ببینیم.
Jul 12, 2025 12:47PM Add a comment
رنج‌های ورتر جوان

Aylar
Aylar is on page 138 of 184 of مسخ و داستان‌های دیگر
نمیدونم چرا خودمو مجبور کردم برای هر داستانی شده در حد یک جمله ریویو بنویسم.
داستان " هنرمند گرسنگی" فقط برام یک سوال باقی گذاشت:
«آیا معنا فقط وقتی معناست که دیگران بفهمنش؟»
Jun 08, 2025 04:17AM Add a comment
مسخ و داستان‌های دیگر

Aylar
Aylar is on page 123 of 184 of مسخ و داستان‌های دیگر
داستان "گزارشی به فرهنگستان"
یه سوگواری خونسرد بود برای هویتی از دست رفته...
Jun 08, 2025 02:34AM Add a comment
مسخ و داستان‌های دیگر

Aylar
Aylar is on page 110 of 184 of مسخ و داستان‌های دیگر
داستان بعدی که توی این کتاب خوندم "در سرزمین محکومان" بود. خواستم راجع بهش یه ریویو هرچند کوتاه بنویسم.
بخوام توی یک جمله خلاصه کنم یه داستان کوتاه، اما با تأثیر بلندمدت.
مفهوم ها و نمادگرایی های این داستان چیزی نبود که از اول مشخص باشه و نتیجه ای بود که خواننده با روند داستان و همراه شدن با داستان بهش میرسه. از اون دسته داستان ها که با تموم شدنش تورو ساعتها به فکر وادار میکنه.
Jun 07, 2025 06:08AM 2 comments
مسخ و داستان‌های دیگر

Aylar
Aylar is on page 73 of 184 of مسخ و داستان‌های دیگر
تا اینجا داستان مسخ رو خوندم:
اولش که خوندم «گرگور سامسا یه روز صبح بیدار شد و دید تبدیل به یه حشره‌ی غول‌پیکر شده»... با خودم گفتم: خب؟ یعنی چی؟
ولی هر چی رفتم جلوتر، فهمیدم موضوع اصلاً اون سوسک لعنتی نیست...این کتاب عجیب بود، ناراحت‌کننده، اما واقعی.
یه جایی توی وجود آدمو می‌خارونه که خودت هم نمی‌دونی چرا.
فقط می‌فهمی:
گاهی وقتا، مسخ نمی‌شی... فقط بالاخره خودتو اون‌جوری می‌بینی که دنیا از اول می‌دید.
Jun 05, 2025 10:48PM 4 comments
مسخ و داستان‌های دیگر

Follow Aylar's updates via RSS