مجید اسطیری’s Reviews > انجیرهای سرخ مزار > Status Update
مجید اسطیری
is 77% done
جنازه های مان را از بین چاه کشیدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پای که روی مان مانده شد، بیدار شدیم.
گفتم: «ما را یافتند.» پدر گفت: «آسوده بودیم، باز جنجال شد.» کاکایم گفت: «ها، ما را یافتند.» پدر دوباره گفت: «نمی فهمند که مرده ها را نباید بیدار کنند.» گفتم: «ما که نمردیم، ما کشته شدیم.»
کاکایم فقط خنده کرد؛ درست مثل وقتی که هنوز زنده بود و خنده می کرد، خنده کرد.
— May 08, 2019 12:33AM
گفتم: «ما را یافتند.» پدر گفت: «آسوده بودیم، باز جنجال شد.» کاکایم گفت: «ها، ما را یافتند.» پدر دوباره گفت: «نمی فهمند که مرده ها را نباید بیدار کنند.» گفتم: «ما که نمردیم، ما کشته شدیم.»
کاکایم فقط خنده کرد؛ درست مثل وقتی که هنوز زنده بود و خنده می کرد، خنده کرد.
Like flag
مجید’s Previous Updates
مجید اسطیری
is 44% done
هشت داستان از چهارده داستان را خوانده م و در هر داستان لااقل یک نفر در جنگ کشته شده!
— May 07, 2019 03:27PM
مجید اسطیری
is 33% done
کاکا حیران مانده بود. عبدل که جور و تیار بود. این که عصا چوب دارد. حتما کس دیگری است. ولی کی میتواند باشد. این وقت شب، این جا. خدایا ... قديفهی جنازه را کشید، جنازه یک پای داشت و پای دیگرش از زانو قطع بود. باورش نمیشد. صورتش را به صورت جنازه نزدیک کرد. صورت پر ریش جنازه سیاه میزد در سفیدی برف. عبدل که ریش نمیماند ولی... ولی خودش است، پسرش عبدل، با همان موهای دراز بیتلی اش ...
— May 07, 2019 10:51AM

