Biblio Bat’s Reviews > متن کامل قصه های صمد بهرنگی > Status Update
Biblio Bat
is finished
فکر می کردم شاید فرقی یک هسته ی کامل با یک درخت ناقص این باشد که هسته ی کامل به بن بست رسیده و اگر تغییر نکند خواهد پوسید ، اما درخت ناقص ، آينده ی بسیار خوبی در پیش دارد . اصلا همه چیز ثانیه به ثانیه تغییر میکند و وقتی این تغییرها روی هم انباشته شد و به اندازه معینی رسید حس می کنیم که دیگر این ، آن چیز قبلی نیست بلکه یک چیز دیگری است.
— Dec 26, 2020 03:08AM
Like flag
Biblio Bat’s Previous Updates
Biblio Bat
is finished
تلخون گفت: تو نخوابیده بودی، مرده بودی. می شنوی؟ مرده بودی...ده سال است که غمت را می پرورم.
— Dec 26, 2020 04:32AM
Biblio Bat
is finished
یازده هزار و نهصد و نود و نه ماهی سیاه کوچولو شب بخیر گفتند و رفتند و خوابیدند. مادربزرگ هم خوابش برد، اما ماهی سرخ کوچولویی هر چه قدر کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود...
— Dec 26, 2020 04:32AM
Biblio Bat
is finished
ماهی سیاه کوچولو گفت: شما زیادی فکر می کنید. همه اش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم، ترستان به کلی میریزد.
— Dec 26, 2020 04:31AM
Biblio Bat
is finished
ماهی سیاه کوچولو گفت: مگر قبل از من هم ماهی ای از اینجا گذشته؟
مارمولک گفت:خیلی ها گذشته اند!آنها حالا دیگر برای خودشان دسته ای شده اند و مرد ماهیگیر را به تنگ آورده اند.
ماهی سیاه کوچولو گفت:می بخشی که حرف،حرف می آورد،اگر به حساب فضولیم نمیگذاری، بگو ببینم ماهیگیر را چه طور به تنگ آورده اند؟
مارمولک گفت :آخر، نه که با همند،همین که ماهیگیر تور انداخت،وارد تور می شوند و تور را با خودشان می کشند و می برند ته دریا.
— Dec 26, 2020 03:18AM
مارمولک گفت:خیلی ها گذشته اند!آنها حالا دیگر برای خودشان دسته ای شده اند و مرد ماهیگیر را به تنگ آورده اند.
ماهی سیاه کوچولو گفت:می بخشی که حرف،حرف می آورد،اگر به حساب فضولیم نمیگذاری، بگو ببینم ماهیگیر را چه طور به تنگ آورده اند؟
مارمولک گفت :آخر، نه که با همند،همین که ماهیگیر تور انداخت،وارد تور می شوند و تور را با خودشان می کشند و می برند ته دریا.
Biblio Bat
is finished
مثلا این را فهمیده ام که بیشتر ماهی ها ، موقع پیری شکایت می کنند که زندگیشان را بیخودی تلف کرده اند . دایم ناله و نفرین می کنند و از همه چیز شکایت دارند . من میخواهم بدانم که راستی راستی ، زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا ، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می شود زندگی کرد ؟ ...
— Dec 26, 2020 03:13AM
Biblio Bat
is finished
از آن وقت تا حالا که نمی دانم چند سال از عمرم می گذرد ، باغبان نتوانسته هلوی من را نوبر کند و از این پس هم نوبر نخواهد کرد . من از او اطاعت نمی کنم حالا می خواهد من را بترساند با اره کند یا قربان صدقه ام برود .
— Dec 26, 2020 03:11AM
Biblio Bat
is finished
من ذره های تنم را کم کم از تن مادرم مکیدم و با ذره های نور خورشید قاتی کردم تا هسته و پوست و گوشتم درست شد و شدم هلویی رسیده و آبدار . اما اکنون پولاد و صاحب علی من را می خوردند و مدتی بعد ذره های تن من جز گوشت و مو و استخوان بدن آنها می شود . البته آنها روزی خواهند مرد ، آن وقت ذره های تن من چه خواهند شد ؟
— Dec 26, 2020 02:57AM
Biblio Bat
is finished
در حالی که پولاد و صاحب علی برای خوردن من تصمیم می گرفتند ، من توی این فکرها بودم که در عمرم چند دفعه حال به حال شده ام و چند دفعه ی دیگر هم خواهم شد . به خودم میگفتم : " روزی ذره های بدنم خاک و آب بودند ، بعضی هایشان هم نور خورشید . مادرم آنها را کم کم از زمین می مکید و تا نوک شاخه هایش بالا می آورد . بعد مادرم غنچه کرد ، بعد گل کرد و یواش یواش من درست شدم .
— Dec 26, 2020 02:57AM
Biblio Bat
is finished
ای زن بابای نفهم، تو خیال میکنی که کلاغها از دزدی خوششان میآید؟ اگر من خورد و خوراک داشته باشم که بتوانم شکم خودم و بچههایم را سیر کنم مگر مرض دارم که باز هم دزدی کنم؟...شکم خودتان را سیر میکنید و خیال میکنید همه مثل شما هستند!
— Oct 15, 2020 04:06AM
Biblio Bat
is finished
من دیگر آنقدر کردم که این چیزها را بدانم. این را هم تو بدان که با این نصیحت های خشک و خالی نمیشود جلوی دزدی را گرفت. تا وقتی که هر کس برای خودش کار میکند دزدی هم خواهد بود.
— Oct 15, 2020 04:04AM

