Mehrbanoo sh

Add friend
Sign in to Goodreads to learn more about Mehrbanoo.


این‌سو و آن‌سوی متن
Rate this book
Clear rating

 
Loading...
Simin Daneshvar
“مواقعی است که همه ی ما از خودمون متنفر میشیم، از ندونم کاریهامون، از اینکه هوش و حواسمون رو متوجه کارهایی می کنیم که به ما مربوط نیست، از ضعفهامون. تنفر از خود می تونه محرک ما باشه برای رفع این ضعف ها و ندونم کاریه.”
Simin Daneshvar

محمود دولت‌آبادی
“درد اینجاست که درد را نمی شود به هیچکس حالی کرد!”
محمود دولت‌آبادی, کلیدر: دوره ۱۰ جلدی

هوشنگ مرادی کرمانی
“آقا، میگویند بابابزرگ عباسعلی، خیلی سال پیش، می‌رفته شهر. بالای آبادی که می‌رسد، دوروبرش را نگاه می‌کند و وقتی می‌بیند کسی آن دورو حوالی نیست با خیال راحت می‌نشیند زیر درخت چناری که غذا بخورد. موقعی که لقمه را می‌برده به طرف دهانش، دستش می‌لرزد و یک دانه برنج، از توی لقمه می‌افتد، و می‌رود لای سنگهایی که رویشان نشسته بوده. بابابزرگ سنگها را جابه‌جا میکند تا دانه برنج را پیدا کند. دانه برنج هم لج میکند، هی میخزد و می‌رود زیر سنگی دیگر. بابا همین طور سنگها را می‌کند و برمیدارد و به دنبال دانه برنج می‌گردد. زیر لب می‌گوید: بالاخره پیدات میکنم. نمیگذارم به چنگ گنجشکها و کفترهای کوهی بیفتی. القصه، با کندن و برداشتن سنگها چاله‌ای درست می‌شود به این بزرگی، عین چاه. از قضای روزگار، از ته چاه آب درمی‌آید. بابا دانه برنج را از روی آب می‌گیرد و میخورد و قاه قاه میخندد. خوشحال می‌شود که هم دانه برنج را پیدا کرده و هم به آب رسیده. به کسی هم چیزی نمیگوید. بعدها زمینهای آن دور و حوالی را گندم و جو میکارد. با همان آبی که پیدا کرده بود، آبشان می‌دهد و صاحب ملک و باغ می‌شود. بله این از سرگذشت بابابزرگش.”
هوشنگ مرادی کرمانی, داستان آن خمره

بهاره ارشدریاحی
“_ وقتی به چیزی با تمام وجودت اعتقاد داری دیگر احتیاجی نمی‌بینی دلیل بتراشی. فکر می‌کنی یک حرکت، یک جمله – با توجه به ایمانی که پشتش هست – برای اقناع طرف کافی است. اما وقتی به حرفی اعتقاد نداشته باشی آن وقت است که صغری و کبری می‌چینی، دست و پا می‌زنی تا شواهد پیدا کنی و حتی خونسرد باشی – بی‌طرف بمانی – و یک دفعه آخرش می‌فهمی – وحشتزده می‌فهمی – طرف که نه، خودت خودت را قانع کرده‌ای، حتی ایمان آورده‌ای. آن وقت است که باز ادامه می‌دهی. خوشحال می‌شوی از کشف تازه‌ات، از مسیری که باز کرده‌ای و قبلاً بسته بوده..
داستان (هر دو روی یک سکه) از مجموعه‌ی (نمازخانه‌ی کوچک من) – هوشنگ گلشیری”
بهاره ارشدریاحی

Simin Daneshvar
“یوسف بخنده گفت: «می‌توان یادت بدهم. درس اول شجاعت برای تو فعلا این است. همان وقت که می‌ترسی کاری را بکنی، اگر حق با تُست، در عین ترس آن کار را بکن. ای گربه‌ی ملوس من!»
زری اندیشناک گفت: «من آدمم. گربه‌ی ملوس نیستم. به علاوه، درس اول را به کسی می‌دهند که هِر را از بر نمی‌داند.»”
Simin Daneshvar, Suvashun

207 IRAN — 622 members — last activity Jul 22, 2024 08:26AM
anything related to Iran. anyone from any nation is welcomed to this group There was once a country, & Iran was her name It had some good rulers, and ...more
1764 ذبيح الله منصوري — 31 members — last activity Mar 20, 2010 04:26PM
ذبیح‌الله منصوری ( زاده ۱۲۷۴ش - درگذشته ۱۳۶۵ش) روزنامه‌نگار و مترجم ایرانی بود. آثار ترجمه وی به دلیل اقتباس از منابع دیگر و تغییر و افزایش متن اثر (د ...more
5085 داستان كوتاه — 3328 members — last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
25x33 چالش کتابخوانی لک‌لک بوک 1401 — 10 members — last activity Dec 01, 2022 09:45AM
تو این گروه قراره کتابهایی که سال 1401 می‌خونیم ثبت کنیم و در موردشون نظر بدیم. اینکه چه کتابی می‌خونید به انتخاب شماست، اما پیشنهاد ما اینه که تو لیس ...more
year in books
Litborne
984 books | 15 friends

Parisa
472 books | 128 friends

maryam
394 books | 67 friends

Maryam ...
385 books | 200 friends

Sima
668 books | 88 friends

Mali Hz
385 books | 64 friends

Reii
44 books | 100 friends

Roozhin
313 books | 255 friends

More friends…



Polls voted on by Mehrbanoo

Lists liked by Mehrbanoo