“دم دمای غروب بود
ممد کوچولوی واکسی
از فرط خستگی گردنش خم گشته بود
در گوشهای از میدان بزرگ
"در مرکز شهر "شام
بر روی چهارپایهی کوچک خود نشسته بود
و پی در پی
مانند فرچه توی دستش
اندام نحیف و لاغر خود را تکان می داد
ممد کوچولوی آواره
با خود زمزمه کنان
:این چنین میگفت
تو ای بازرگان پایت را بگذار
تو ای استاد پایت را بگذار
تو ای وکیل پایت را بگذار
افسر، سرباز، جاسوس، جلاد
پسر خوب و آدم بی سر و پا
همگی یکی بعد از دیگری
پایتان را بگذارید
کسی نمانده
تنها خدا مانده
در آن دنیا هم مطمئنم
او هم سراغ کُردی را خواهد گرفت
تا کفشهایش را واکس بزند
!شاید آن کُرد هم من باشم
آخ ... مادر جان
تو گویی که کفشهای خدا چقدر بزرگ است!؟
شماره چند میپوشد!؟
آخ مادر جان
راستی برای دستمزد
خدا چقدر میپردازد!؟
باید چقدر بدهد...!!؟؟”
―
ممد کوچولوی واکسی
از فرط خستگی گردنش خم گشته بود
در گوشهای از میدان بزرگ
"در مرکز شهر "شام
بر روی چهارپایهی کوچک خود نشسته بود
و پی در پی
مانند فرچه توی دستش
اندام نحیف و لاغر خود را تکان می داد
ممد کوچولوی آواره
با خود زمزمه کنان
:این چنین میگفت
تو ای بازرگان پایت را بگذار
تو ای استاد پایت را بگذار
تو ای وکیل پایت را بگذار
افسر، سرباز، جاسوس، جلاد
پسر خوب و آدم بی سر و پا
همگی یکی بعد از دیگری
پایتان را بگذارید
کسی نمانده
تنها خدا مانده
در آن دنیا هم مطمئنم
او هم سراغ کُردی را خواهد گرفت
تا کفشهایش را واکس بزند
!شاید آن کُرد هم من باشم
آخ ... مادر جان
تو گویی که کفشهای خدا چقدر بزرگ است!؟
شماره چند میپوشد!؟
آخ مادر جان
راستی برای دستمزد
خدا چقدر میپردازد!؟
باید چقدر بدهد...!!؟؟”
―
“مادام که پول یک جفت کفش در پاریس
شکم سی گرسنه را در سیبری سیر می کند
مادام که سه کرون سرد سوئدی
برابر است با معاش سی و سه روز سی و سه انسان بینوا در سومالی
مادام که ارزش یک پيپسی کولا در شیکاگو
یک ماه کل خوراک آدمی در هولیر* است
مادام که یک پوند، قیمت دو پیت بنزین در سارایوو است
مادام که نرخ یک عمامه در عربستان
معادل نرخ دو خانه است برای یک بی خانمان در ارمنستان
مادام که یک مارک آلمانی
یک قوطی پنیر و یک گونی سیب زمینی در پترزبورگ است
مادام که قیمت یک شلوارک در ژنو
بهای پانزده دست کت و شلوار در بمبئی است
مادام که یک دلار نامرد، پانصد دینار در سلیمانیه* است
مادام که سی تا پانصد دینار حتی لیوانی فالوده در ونیز نمی شود
.باید این جهان سرتاسرش ویران شود”
―
شکم سی گرسنه را در سیبری سیر می کند
مادام که سه کرون سرد سوئدی
برابر است با معاش سی و سه روز سی و سه انسان بینوا در سومالی
مادام که ارزش یک پيپسی کولا در شیکاگو
یک ماه کل خوراک آدمی در هولیر* است
مادام که یک پوند، قیمت دو پیت بنزین در سارایوو است
مادام که نرخ یک عمامه در عربستان
معادل نرخ دو خانه است برای یک بی خانمان در ارمنستان
مادام که یک مارک آلمانی
یک قوطی پنیر و یک گونی سیب زمینی در پترزبورگ است
مادام که قیمت یک شلوارک در ژنو
بهای پانزده دست کت و شلوار در بمبئی است
مادام که یک دلار نامرد، پانصد دینار در سلیمانیه* است
مادام که سی تا پانصد دینار حتی لیوانی فالوده در ونیز نمی شود
.باید این جهان سرتاسرش ویران شود”
―
“«پناهنده»
گفتگوی میان
گربه و انسان
گنسان و اربه
( گربه ای پشت پنجره )
قباد جلی زاده شب بهخیر
گوشهای از زیرزمین مرطوبت را به من ببخش
تا در آن چرتی بزنم
.خوابیدن بر تختخواب ابریشمی مال خودت
برای بچههای سرمابُرده ام
کارتن پارهای به من ببخش
.صندوقهای محکم انتخابات مال خودت
در کاسهای زنگ زده
دو قاشق شیر خشک برای من
.پستان خیس تمامی گوسفندان خپل اربیل مال خودت
بگذار دور از تیرباران باران و تف ریز برف
در کنار همسر کثیفم بخوابم
.زنان خوشبوی خیابان "اورزدی" و حمام عمومی مال خودت
نگاه کن قباد
چه دیکتاتور سیاهدلی است این برف
ژورنال همهی رنگها را بست و
قلم موی همهی هنرمندان را سفید کرد
به ناموس سرخ گلهای چادر به سر دست درازی کرد
برهنهی برهنهشان کرد
موها برهنه
بازوها برهنه
سینه برهنه
پاها برهنه
ببین چطور با یک دست
عورتشان را پوشاندهاند
و با دست دیگر پستانهای سفتشان را
با یک دامن سفید کوتاه
!در میان بوران شرم می لرزند
!ببین برف چگونه رو به تنهاییمان پارس می کند
چطور زندانها را از اعضای تشکیلات مخفی رنگین کمان و
طرفداران رنگینی و
هواداران پروانه
.پر کرده است
من نه حزبی دارم که پناهم دهد
نه دیوانخانهای که گرمم کند
نه سندیکایی که گوشت و استخوانی به من ببخشد
برادرم
قباد جلی زاده
.شب بهخیر”
―
گفتگوی میان
گربه و انسان
گنسان و اربه
( گربه ای پشت پنجره )
قباد جلی زاده شب بهخیر
گوشهای از زیرزمین مرطوبت را به من ببخش
تا در آن چرتی بزنم
.خوابیدن بر تختخواب ابریشمی مال خودت
برای بچههای سرمابُرده ام
کارتن پارهای به من ببخش
.صندوقهای محکم انتخابات مال خودت
در کاسهای زنگ زده
دو قاشق شیر خشک برای من
.پستان خیس تمامی گوسفندان خپل اربیل مال خودت
بگذار دور از تیرباران باران و تف ریز برف
در کنار همسر کثیفم بخوابم
.زنان خوشبوی خیابان "اورزدی" و حمام عمومی مال خودت
نگاه کن قباد
چه دیکتاتور سیاهدلی است این برف
ژورنال همهی رنگها را بست و
قلم موی همهی هنرمندان را سفید کرد
به ناموس سرخ گلهای چادر به سر دست درازی کرد
برهنهی برهنهشان کرد
موها برهنه
بازوها برهنه
سینه برهنه
پاها برهنه
ببین چطور با یک دست
عورتشان را پوشاندهاند
و با دست دیگر پستانهای سفتشان را
با یک دامن سفید کوتاه
!در میان بوران شرم می لرزند
!ببین برف چگونه رو به تنهاییمان پارس می کند
چطور زندانها را از اعضای تشکیلات مخفی رنگین کمان و
طرفداران رنگینی و
هواداران پروانه
.پر کرده است
من نه حزبی دارم که پناهم دهد
نه دیوانخانهای که گرمم کند
نه سندیکایی که گوشت و استخوانی به من ببخشد
برادرم
قباد جلی زاده
.شب بهخیر”
―
“برای با تو زیستن
از زمان آدم و حوا تا به اکنون
باید خارزار روئیدەی بین مان را درو کرد و
این برافراشته باروها را
.دیوارها را درهم شکست
باید نخستین ستمکار مردان دروغگوی را
شکست داد و
آتشی که تمدن از ما ربود را
.دگرباره بازپس ستاند
.از برای این همه، مــن جنگ را آغازیــــــدم
به اندازه ی همه پرومتئوس ها
جهان را در برابرم یافتم
و در سرزمین پرومته
.به بند خائنانش اسیر گشتم
!ای مقدس مادر
!و ای بانوی عشق”
―
از زمان آدم و حوا تا به اکنون
باید خارزار روئیدەی بین مان را درو کرد و
این برافراشته باروها را
.دیوارها را درهم شکست
باید نخستین ستمکار مردان دروغگوی را
شکست داد و
آتشی که تمدن از ما ربود را
.دگرباره بازپس ستاند
.از برای این همه، مــن جنگ را آغازیــــــدم
به اندازه ی همه پرومتئوس ها
جهان را در برابرم یافتم
و در سرزمین پرومته
.به بند خائنانش اسیر گشتم
!ای مقدس مادر
!و ای بانوی عشق”
―
Iranian on Goodreads ایرانیان در گودریدز
— 1050 members
— last activity Nov 08, 2025 10:50PM
جایی برای ایرانیان!!
Faezeh’s 2024 Year in Books
Take a look at Faezeh’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by Faezeh
Lists liked by Faezeh










































