Status Updates From ‫شاهنامه، دفتر هشتم (از پاد...

‌
خسروپرویز 38 سال
(بهرام چوبین)
(خسرو و شیرین)
شیرویه 7 ماه
اردشیر شیروی یک سال
فرآیین 50 روز
بوران‌دخت 6 ماه
آزرم‌دخت 4 ماه
فرخ‌زاد یک ماه

شکست بهرام چوبین

تقریبا صفحه های آخره و باید خداحافظی کنم باهاش💔

از اول تا اینجا منتظر جایی بودم که خسرو پرویز وارد بشه، ولی نمیدونم چرا مثل بقیه‌ی شاهنامه برام جذاب نیست و یه جورایی حوصله سربر ترین قسمتیه که تاحالا خوندم☹

آدم آخر تلخ یک داستان را که میداند، تمام کردنش سخت تر می‌شود. فکر که می‌کنم می‌بینم خودِ فردوسی چه دلی داشته که این آخر شاهنامه را تاب آورده و سروده.
جایی جلوتر تمام می‌شد… مثلا
دنیا که به آخر نمی‌رسید

چنین بود تا بود و این تازه نیست، گزاف زمانه بر اندازه نیست!
یکی را برآرد به چرخ بلند، یکی را کند خوار و زار و نژند!
نه پیوند با آن نه با اینش کین، که دانست راز جهان‌آفرین

سرآمد کنون کار پرویزشاه، شد آن نامور تخت و گنج و سپاه
چن آوردم این روزِ خسرو به بن، ز شیروی و شیرین گشایم سخن

پ.ن: طولانی‌ترین کودتاه تاریخ ایران به پایان رسید و خسروپرویز کشته شد 😯
این بیت آخر من رو گیج و منگ کرده و یاد افسانه‌های تبای و کافکا در ساحل انداخته😣
یعنی شیرویه میخواد بعد کشتن پدرش با شیرین ازدواج کنه؟ 😮

عجب داستانِ خفنی بود «خسرو و شیرین»، لذت بردم آقای فردوسی دم شما گرم 😁

ز مریم همی بود شیرین به درد، همیشه ز رشکش دو رخساره زرد
به فرجام شیرین ورا زهر داد، شد آن ناموردختِ قیصرنژاد
از آن چاره آگه نبد هیچ کس، که او داشت آن راز تنها و بس
چو سالی برآمد که مریم بمرد، شبستان زرین به شیرین سپرد

خب خب، بهرام چوبین جانشینِ به حقِ حضرت نمیر و مردِ پررو و از رو نرو یعنی افراسیابه و به نظرم از ایرانِ باستان تا قرن‌های اخیر این مقام دست به دست شده تا اینکه به جنتی رسیده 😁