Firooze > Recent Status Updates

نویسنده خیلی دلش میخواسته یه نثر ادبی با توصیفات جذاب داشته باشه ولی متاسفانه اصلا موفق نبوده

ظاهراً کتابها براش جالبتر از آدم ها بودن

پطر به تجارت و رفاه ملی بیشتر توجه داشت تا به جزمیت و تغییرات انجیلی،هیچ یک از جنگ های بر سر مذهب نبود.
با این‌همه پطر شخصا به خدا باور داشت و قدرت مطلقه خدا رو میپذیرفت

خرده های نون اشک های نون هستن که وقتی می‌بریمش از شدت درد از چشم هاش سرازیر میشن

اگر ویروسی ها روح ندارند چرا به خانه شان برمیگردند؟

کتابخانه ای با راهروهای ساکت که پنجره های بزرگش به خاطر برف بخار کرده بود
چقدر دوست داشتم الان اینجا بودم

غم انگیزترین منظره در تمدن ما نه فقر، بلکه خراب شدن بافت اخلاقی نسل است

جوری زندگی کن که هر وقت از دستش دادی جلو باشی

می‌توانستم یک کتاب مقدس به آنها بدهم،اما‌ به همان روش تاریخی،یعنی فقط به یکی از آنها تا برای بقیه تعریف کند!

عشق ضربتی است جانکاه و در عین حال سپری نفوذناپذیر در برابر یأس

زمین نفرین شده ی شما را که خدایان بسیاری دارد،ولی خداوندی یگانه و جاودان در آن نیست،بدل به خاکستر معلق در هوا میکنم

افکار والای انسانیم و آزادیم رو دوست دارم

تنهایی و خلوت با خودش و کتاب‌هایش را به معاشرت‌های بیهوده و پوچ ترجیح می‌دهد
این چقدر منه

وقتی زنی عاشق میشود،دیگر درک کردنش ممکن نیست

پطر کبیر با قلم منصوری مثل یه داستان شیرین پیش می‌رفت. اما بعد از کسالتش و ورود مترجم جدید، همه‌چی ریخت به‌هم. تازه می‌فهمم نقش مترجم چقدر می‌تونه سرنوشت یه کتابو عوض کنه
واقعا داره زجرم میده

پطر کبیر با قلم منصوری مثل یه داستان شیرین پیش می‌رفت. اما بعد از کسالتش و ورود مترجم جدید، همه‌چی ریخت به‌هم. تازه می‌فهمم نقش مترجم چقدر می‌تونه سرنوشت یه کتابو عوض کنه
واقعا داره زجرم میده

پطر کبیر با قلم منصوری مثل یه داستان شیرین پیش می‌رفت. اما بعد از کسالتش و ورود مترجم جدید، همه‌چی ریخت به‌هم. تازه می‌فهمم نقش مترجم چقدر می‌تونه سرنوشت یه کتابو عوض کنه

اولین وسیله ای که انسان از آن به جای ابزار استفاده کرد انسانی دیگر بود.

فرزند دلیر من از خاک وطن دفاع کرده و دشمن را سر کوب ساخته،تا من و شما آسوده در شهر و روستا بسر بریم.

من گول ریش و عمامه اش رو خوردم.
گول تسبیح و قرآنش رو خوردم.

آدم خدا شناس باید مثل شیخ ابوتراب که جانشین امامه، مثل دزد سر گردنه بندگان خدا رو روز روشن لخت کنه و دارو ندارشون رو ازشون بگیره؟
بعد هم گردن کلفتی بکنه و هیچ حسابی هم تو کار نباشه؟

اون چیزی که ترس به دل آدم می‌ندازه شیطان نیست، زمانه. هیچکس نمی‌تونه زمان رو شکست بده

من ابلیسم یا ابرانسان؟ یا هردو؟

ما خودمان هم زیر یوغ ظلم هستیم.حکما بهتر است من به فکر مردم خودمان باشم،تا مردم شما!

ما نباید بر وجدان آگاه انسان‌ها، زنجیر و قلاده بیاویزیم. آنها را باید آزاد گذاشت تا درباره رستگاری خویش ،خود تصمیم بگیرد و راه را بیابد

واقعیت تلخ این است که شهر پطرزبورگ بر روی گوشت ،پوست و استخوان کارگران بنا شده است

مملکت ما از دیار کفر پلیدتر است!
دست کم در کفرستان به قاعده ای آزادی هست،که هر کس آنطور که خواست زندگی کند.
اما این جا اجبار است آن طور که دیگران میخواهند زندگی کنیم.

آیا باید بگذاریم گلوله های توپ سرنوشت حیات و هستی انسانها را تعیین کنند؟