Golnaz > Recent Status Updates

«تو به خدا اعتقاد داری؟ هنوز چیزی پیدا نکرده‌ام جایش بگذارم.»

«تو به خدا اعتقاد داری؟ هنوز چیزی پیدا نکرده‌ام جایش بگذارم.»

مادر گفت: ببین عکس ایرجه توی روزنامه. پدر گفت: این پسر فکر می‌کنه می‌تونه جای شاه بشینه؟؟؟ مادر گفت: مگه پسرم چی از شاه کمتر داره؟؟ پدر گفت: فرّه ایزدی!!!!!

پیشروی و عقب نشینی جزو ذات جدال است و گریز به موقع خودش شیوه ای از جنگ است.

زندگانی کرده ایم خان عمو؛ یک بار زندگانی کرده ایم و هیچ آدمی در این دنیا بیش از یک بار زندگانی نمیکند خوب اگر نگاه بکنی میبینی که زندگانی کرده ایم. زندگانی یک بار است و بیش از یک بار هم نیست؛
ستار گفت: شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمینشیند؛ اما تلخی هایش هر بار تازه اند هر بار تازه تر

ما دیر آمدیم، یا زود. هرچه بود به موقع نیامدیم.

▪︎آدم به آدم است که زنده است. آدم به عشق آدم زنده است. خان عموی تو، گل محمد تا امروز به تو زنده بوده است. به عشق تو زنده بوده است. پس نیاید آن روزی که بی تو زنده باشد عموی تو، گل محمد.

ما برای زندگی‌ و به عشق زندگی کشته‌ می‌شویم؛ نه اینکه به عشق کشته شدن زنده باشیم! ...
این روحیه‌ای که در تو سر برداشته، عرفانی‌ست!
اما من منصور حلاج نیستم و نمی‌گذارم تو هم ابراهیم ادهم باشی!

امان از دست خان عمو 😐😖

چقدر حرفهای نادعلی و عباسجان خوب بودند.🙁🙁
"شاید تعجب کنی از حرف من، اما به عقیده من بیشتر مردم، بیشتر وقت ها دروغ میگویند. نه بیشتر مردم، که همه مردم همه وقتها دروغ میگویند! فقط وقتهایی که تنها هستند، ممکن است راست هم بگویند. اما به ندرت! چون آدمی وقتی هم که تنها میشود، تنهاییش پر است از دروغهایی که در میان جماعت و با دیگران گفته بوده. حق هم دارد که دروغ بگویند، چون که حقیقت آدم را دیوانه میکند!"

چقدر این جلد داستایوفسکی وار نوشته شده.

چکیده سنگشیشه. مردانی سختتر از سنگ و تردتر از شیشه.قلبی از شیشه و جانی از سنگ. آدمی را به بی بهایی بزغاله ای سر توانند برید؛ و روح خود را به کلامی ایثار توانند کرد. کینه به غایت، و مهر به حد.کینه را در خود می پرورانند، اما در برابر مهربانی هم ناتوان حتی زبوناند.قلبی که در سینه دارند، مینماید که در لفافی از نسج شن و آهک حبس شده است. با تلنگری ترک بر می دارد؛ میشکند. با کلامی خون براه می اندازند و با کلامی خون میبخشند.

"... حتی برگ، یک برگ همان دم که میروید یعنی که زنده می شود. و همان دم که زنده می شود، یعنی که مرگ را هم با خود به دنیا می آورد و آن را با خودش حمل می کند؛ و مرگ را همه جا و همه دم با خودش همراه دارد! برگهای این درخت و...... مرگ. چیست این مرگ که عیان تر از خود زندگانی میبینمش ؟! چیست این مرگ؟!"

بمان .... بمان! بدکینه هستند که باشند. آدمیزاد که همیشه خدا نمی‌تواند کینه به سینه بماند. لج دارند، آنها. تو هم به لجاجت بمان. تو مگر خواهر همین برارها نیستی؟! لجاجت کن! کمتر از آنها یکدنده نیستی تو هم!

همین! و امروز، گذشته نیست!