Parisa’s Reviews > عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی > Status Update

Parisa
Parisa is on page 144 of 168
دلم می سوخت که نزدیک به یک شبانه روز من و مامان و سام توی صف ایستاده بودیم و حالا هیچ. وقتی با کف هر دو دستم سعی می کردم نفت ریخته شده را جمع کنم، انگار داشتم دیوانه وار ساعت های عمرمان را از روی زمین جمع می کردم.
Sep 09, 2016 11:32PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی

flag

Parisa’s Previous Updates

Parisa
Parisa is on page 151 of 168
گالن نیمه خالی را برداشتم،و دوتایی توی کوچه به راه افتادیم.حس غریب خوشایندی داشتم.دلم می خواست کوچه کش می آمد و ماحالا حالاها به آشیانه نمی رسیدم.
Sep 09, 2016 11:53PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 147 of 168
با شیطنت نگاهش کردم. گفتم:به زبون وارونگی یادداشت می کنی؟ یا به زبون آدمیزاد؟
ولبخند از دستم در رفت و نشست روی لب ها و توی چشم هایم.او هم لبخند زد. بعدبرای لحظه هایی سکوت کردیم، وبعد هر دو با هم خندیدیم. من که بی اختیار خندیدم.
Sep 09, 2016 11:48PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 147 of 168
وسکوت کرد.وسکوت کردم.وسکوت کردم.ولحظه هایی بعدبالبخندگفت:همین بود.وگفت:باورکن!نمیدانم چطور؟ولی خشم مثل پرده ای ازغبار،انگارازمن بیرون زدوازمن فاصله گرفت ودرمن ناپدید شد.بعد،وقتی دوباره روبرگرداندکه برود،بلافاصله گفتم:توشاعری؟نمیخواستم برود.ایستاد.لبخندزدوخیلی جدی گفت:بله.یه شاعربزرگ.گفتم"تاحالاجایی هم شعرت روچاپ کردی شاعربزرگ؟گفت:من شعرنمیگم که چاپ کنم.گفت:یه دفترچه دارم که توی اون یادداشت می کنم.
Sep 09, 2016 11:46PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 146 of 168
روی زمین قدم بگذار
چون ناگزیر هستی
ولی به آسمان نگاه کن
به ستاره ها
به سحابی ها
و به خوشه هایی که در یک مسیر
حرکت می کنند
روی زمین قدم بگذار
و به آسمان نگاه کن.
Sep 09, 2016 11:39PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 145 of 168
روی زمین قدم بگذار
چون ناگزیر هستی
ولی به آسمان نگاه کن
به ستاره ها
به سحابی ها
و به خوشه هایی که در یک مسیر
حرکت می کنند
روی زمین قدم بگذار
و به آسمان نگاه کن.
Sep 09, 2016 11:37PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 143 of 168
ماه، درست روی شانه اش بود، و نیمرخش را روشن کرده بود. موی پریشانی که روی پیشانی و روی شقیقه اش ریخته شده بود، برق می زد و می درخشید. احساس کردم هر دو حلقه چشم هایم طوری داغ شده است که انگار خون گرم از آن ها می جوشد و سر می زند بیرون.
Sep 09, 2016 11:27PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 143 of 168
وحشتزده دستم رادرازکردم وگالن رابرداشتم.سبک شده بود.دلم هری ریخت.خدای من نمیدانستم چه کاربایدبکنم.دستم راکشیدم روی خیسی زمین وسعی کردم باهردودست،تاآنجاکه می توانم نفت ریخته راجمع کنم،وبریزم توی گالن.قبول دارم که تلاش احمقانه ای بود،ولی من این کارراکردم وبارهاوبارهااین کارراکردم،تااینکه صدایی توی گوشم زنگ زد:"داری چه کار می کنی؟"سرم رابلندکردم.یونس بود.
Sep 09, 2016 11:25PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 139 of 168
سام گفت:چه جوری ممکنه اتفاقی عاشق سلما شده باشه؟ گفتم همون جوری که بتهوون عاشق شاگردش جولیتا میشه و سونات مهتاب رو براش تصنیف می کنه. سام گفت: ولی بابامی گفت بتهوون فکر می کرده جولیتا هم عاشقش بوده.در حالی که جولیتا عاشقش نبوده. و گفت: تازه آشنا شدن بتهوون و جولیتا اصلا اتفاقی نبوده.
Sep 09, 2016 11:13PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 137 of 168
سام گفت:پس خوشحال نباش،چون یونس ته چاه هم کله ش بیشترازدستهاش کارمی کنه.اینوخودش دیروزبعدازظهربهم گفت.وقتی ازکاربرگشت.گفت میدونی اون پایین فصلهادیرترازاین بالاتغییرمیکنن؟گفتم نه.گفت امروزتوی عمق 10متری،متوجه شدم که اون پایین هنوزتابستونه،درحالیکه این بالاهواسوزپاییزکرده.گفتم:این یعنی چی؟گفت یعنی تغییرحرارتی که این بالارخ میده،خیلی آهسته و یواش به اون پایین میرسه.من مطمئنم درعمق20متری زمین اصلاهیچ تغییری انجام نمیگیره
Sep 09, 2016 11:07PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


Parisa
Parisa is on page 134 of 168
گفت:می دونی چهارهفته و سه روزپیش،این موقع، داشتم چه کار می کردم؟
گفتم:ازکجا بدونم؟
گفت:داشتم تیرمی انداختم به طرف همون گاومیشی که اون روزوحشی شده بود.
گفت:عموغازی گفت بوی خطر وحشی اش کرده.
گفتم:چه خطری بالاتر از تو؟
گفت:منظور عموغازی جنگ بود.
گفتم:منظور عموغازی بله. ولی خطر واقعی تو بودی.
گفت: یعنی من این همه خطرناکم؟
گفتم: با تفنگ، یه حلزون هم خطرناکه.
Sep 09, 2016 10:57PM
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی


No comments have been added yet.