Latif Joneydi’s Reviews > من هم چه گوارا هستم > Status Update
Latif Joneydi
is on page 64 of 150
داستان سوم، "سفر":
استاد فلسفه ای که قرار است یک پای اَش را ببُرند و در یک خودواگویه پرسش هایِ وجودیِ شاگردان در کلاس و وضعیتِ کنونی اَش را در ذهن، تا بُرِشِ پایش مزه مزه میکند.
در من پرسشی بر نیانگیخت به لحاظِ پرداختِ فُرمی، بیشتر طرح بود، طرحِ خامی از یک وضعیت که راه به داستانی تفسیرپذیر نَبُرد و نمیبرَد، تنها پایِ یک استاد فلسفه را میبُرَد، بی حاصل.
— Jun 26, 2025 03:27AM
استاد فلسفه ای که قرار است یک پای اَش را ببُرند و در یک خودواگویه پرسش هایِ وجودیِ شاگردان در کلاس و وضعیتِ کنونی اَش را در ذهن، تا بُرِشِ پایش مزه مزه میکند.
در من پرسشی بر نیانگیخت به لحاظِ پرداختِ فُرمی، بیشتر طرح بود، طرحِ خامی از یک وضعیت که راه به داستانی تفسیرپذیر نَبُرد و نمیبرَد، تنها پایِ یک استاد فلسفه را میبُرَد، بی حاصل.
1 like · Like flag
Latif’s Previous Updates
Latif Joneydi
is on page 149 of 150
داستانِ آخر و هشتم، "میعاد":
داستانِ بدی نبود. موتیفِ "نویسنده شدن" و درونمایه مرگ و اضمحلال و پوسیدگی و جدال با زمان.
راوی لحن و زبانِ خود را داشت برعکس داستان هایِ پیشین گرچه این گزاره تحمیلیِ نویسنده که "با خودم میگویم که این زن هنوز نمیداند که من چقدر با بچه های کودن و معمولیش فرق دارم، که من نویسنده ام و نقشه های عالی دارم." ص۱۴۸ اینجا هم ذهنِ راوی را کنترل میکرد و از یکتاییِ روایت میکاست.
بد نبود.
— Jun 26, 2025 06:51AM
داستانِ بدی نبود. موتیفِ "نویسنده شدن" و درونمایه مرگ و اضمحلال و پوسیدگی و جدال با زمان.
راوی لحن و زبانِ خود را داشت برعکس داستان هایِ پیشین گرچه این گزاره تحمیلیِ نویسنده که "با خودم میگویم که این زن هنوز نمیداند که من چقدر با بچه های کودن و معمولیش فرق دارم، که من نویسنده ام و نقشه های عالی دارم." ص۱۴۸ اینجا هم ذهنِ راوی را کنترل میکرد و از یکتاییِ روایت میکاست.
بد نبود.
Latif Joneydi
is on page 140 of 150
هفت، "ضیافت":
"ولی این مرد هنوز باور نمیکند. هنوز قبول نمیکند و نمیفهمد."ص۱۳۶
پرسش اَم از داستان های ترقی این است که اگر قرار بر روایتِ چنین گزاره هایی است، چرا داستان نویسی؟ چرا شخصیت پردازی؟ چرا پلات؟ چرا درآوردنِ لحن؟
در اینجا هم به راوی ای وراج طرفیم که معلوم نیست چرا زنِ مردِ دیگری را به زنی گرفته و چرا از زندگی بیزار است و چرا و چرا و چرا؟
گویی همین که راوی بگوید حالش بد است و بقیه دعوا کنند کافی است!
— Jun 26, 2025 05:29AM
"ولی این مرد هنوز باور نمیکند. هنوز قبول نمیکند و نمیفهمد."ص۱۳۶
پرسش اَم از داستان های ترقی این است که اگر قرار بر روایتِ چنین گزاره هایی است، چرا داستان نویسی؟ چرا شخصیت پردازی؟ چرا پلات؟ چرا درآوردنِ لحن؟
در اینجا هم به راوی ای وراج طرفیم که معلوم نیست چرا زنِ مردِ دیگری را به زنی گرفته و چرا از زندگی بیزار است و چرا و چرا و چرا؟
گویی همین که راوی بگوید حالش بد است و بقیه دعوا کنند کافی است!
Latif Joneydi
is on page 125 of 150
ششم، "درخت":
راوی شبیه روشنفکرِ داستانِ دوم(زندگی) خانه نشینی است که با انعام زن و دوستش روزگار میگذراند و بی هیچ کاری به معشوقه اَش سر میزند و به رنج مادرش بی توجه است.
روایتِ با جزئیات، تیپ هایِ سرِدستی و پایان بندیِ کلیشه ای. تصویرِ بدیع و پرسپکتیوِ نوینی نداشت، داستانی است که نباشد هم تغییری در تاریخِ داستان کوتاهِ ایرانی حاصل نمیشود، فقط تاریخِ داستان نویسیِ ترقی را کمتر مترقی میکند.
— Jun 26, 2025 04:54AM
راوی شبیه روشنفکرِ داستانِ دوم(زندگی) خانه نشینی است که با انعام زن و دوستش روزگار میگذراند و بی هیچ کاری به معشوقه اَش سر میزند و به رنج مادرش بی توجه است.
روایتِ با جزئیات، تیپ هایِ سرِدستی و پایان بندیِ کلیشه ای. تصویرِ بدیع و پرسپکتیوِ نوینی نداشت، داستانی است که نباشد هم تغییری در تاریخِ داستان کوتاهِ ایرانی حاصل نمیشود، فقط تاریخِ داستان نویسیِ ترقی را کمتر مترقی میکند.
Latif Joneydi
is on page 110 of 150
پنجم، "یک روز":
مادری که پس از هفت سال بچه هایش را میبیند و قرار است آن ها معنیِ زندگانی اَش باشند. مادر که راوی است با زاویه دیدِ اول شخصِ نامحدود باعث میشود روایت در سطحِ مطالعه گلایه هایِ ذهنی در خودمانده بماند، توانِ خواننده در کشف و تفسیر گرفته شده و اینجا نیز مانند داستان هایِ پیشین به جایِ فُرمِ روایتی که پُرسش بیافریند با حدیثِ نفسی با اندکی دستمالیِ مضامینِ فلسفی روبرو هستیم.
تغییر زاویه دید دوا بود، شاید.
— Jun 26, 2025 04:31AM
مادری که پس از هفت سال بچه هایش را میبیند و قرار است آن ها معنیِ زندگانی اَش باشند. مادر که راوی است با زاویه دیدِ اول شخصِ نامحدود باعث میشود روایت در سطحِ مطالعه گلایه هایِ ذهنی در خودمانده بماند، توانِ خواننده در کشف و تفسیر گرفته شده و اینجا نیز مانند داستان هایِ پیشین به جایِ فُرمِ روایتی که پُرسش بیافریند با حدیثِ نفسی با اندکی دستمالیِ مضامینِ فلسفی روبرو هستیم.
تغییر زاویه دید دوا بود، شاید.
Latif Joneydi
is on page 92 of 150
چهارمی، "تولد":
داستان امضایِ سالِ ۴۸ دارد و روایت خانه ای است با پدری نظامی و مرد سالار و زورگو، مادربزرگی سجاده نشین و امیدوار به خدا و بچه هایی رنجور و بچه ای که قرار است متولد شود از درونِ مادری در عذاب، که بر علیه "مادر" بودنِ خود در حالِ زاییدن میخواهد بِشورد.
روایت تناظرِ رِندانه ای میان خانه و شهر بَرمیسازد، به همین بسنده میکنم. داستانی است تفسیرپذیر و قابل بحث، به خواندن می اَرزد با تمام کلیشه هایش.
— Jun 26, 2025 03:59AM
داستان امضایِ سالِ ۴۸ دارد و روایت خانه ای است با پدری نظامی و مرد سالار و زورگو، مادربزرگی سجاده نشین و امیدوار به خدا و بچه هایی رنجور و بچه ای که قرار است متولد شود از درونِ مادری در عذاب، که بر علیه "مادر" بودنِ خود در حالِ زاییدن میخواهد بِشورد.
روایت تناظرِ رِندانه ای میان خانه و شهر بَرمیسازد، به همین بسنده میکنم. داستانی است تفسیرپذیر و قابل بحث، به خواندن می اَرزد با تمام کلیشه هایش.
Latif Joneydi
is on page 50 of 150
دومی، "خوشبختی":
راویِ اول شخص، زنی که هفت سال پس از شوهر کردن به مردی روشنفکر که میگوید:"باید فکر کرد در ویتنام چه خبر است."ص۳۵ میبیند که از زندگی جدا از مردمِ عادی اَش خوشنود نیست. داستان حدیثِ نفسِ گونه ای که در مونولوگ بودنش وا میماند. "لحظه" ای نمیسازد و سترون و بی بَر تنها به کنار هم گذاشتن یا مقابل هم قرار دادنِ تیپ هایِ کلیشه ایه توده و روشنفکر بسنده میکند.
این یکی که هیچ.
— Jun 24, 2025 08:15AM
راویِ اول شخص، زنی که هفت سال پس از شوهر کردن به مردی روشنفکر که میگوید:"باید فکر کرد در ویتنام چه خبر است."ص۳۵ میبیند که از زندگی جدا از مردمِ عادی اَش خوشنود نیست. داستان حدیثِ نفسِ گونه ای که در مونولوگ بودنش وا میماند. "لحظه" ای نمیسازد و سترون و بی بَر تنها به کنار هم گذاشتن یا مقابل هم قرار دادنِ تیپ هایِ کلیشه ایه توده و روشنفکر بسنده میکند.
این یکی که هیچ.
Latif Joneydi
is on page 29 of 150
داستانِ اول، "من هم...":
این فُرمِ روایت رو زیاد دیدم، (مثلا عصیانِ روت) ولی باز هم منو سرِ شوق آورد چون خوب درونمایه و ساختار در هم تنیده شده بود و ضربه آخرو به درستی وارد کرد.
از ترقی همین داستان رو هم بخونید بُردید.
— Jun 24, 2025 07:22AM
این فُرمِ روایت رو زیاد دیدم، (مثلا عصیانِ روت) ولی باز هم منو سرِ شوق آورد چون خوب درونمایه و ساختار در هم تنیده شده بود و ضربه آخرو به درستی وارد کرد.
از ترقی همین داستان رو هم بخونید بُردید.

