Status Updates From من هم چه گوارا هستم
من هم چه گوارا هستم by
Status Updates Showing 1-30 of 98
Latif Joneydi
is on page 149 of 150
داستانِ آخر و هشتم، "میعاد":
داستانِ بدی نبود. موتیفِ "نویسنده شدن" و درونمایه مرگ و اضمحلال و پوسیدگی و جدال با زمان.
راوی لحن و زبانِ خود را داشت برعکس داستان هایِ پیشین گرچه این گزاره تحمیلیِ نویسنده که "با خودم میگویم که این زن هنوز نمیداند که من چقدر با بچه های کودن و معمولیش فرق دارم، که من نویسنده ام و نقشه های عالی دارم." ص۱۴۸ اینجا هم ذهنِ راوی را کنترل میکرد و از یکتاییِ روایت میکاست.
بد نبود.
— Jun 26, 2025 06:51AM
Add a comment
داستانِ بدی نبود. موتیفِ "نویسنده شدن" و درونمایه مرگ و اضمحلال و پوسیدگی و جدال با زمان.
راوی لحن و زبانِ خود را داشت برعکس داستان هایِ پیشین گرچه این گزاره تحمیلیِ نویسنده که "با خودم میگویم که این زن هنوز نمیداند که من چقدر با بچه های کودن و معمولیش فرق دارم، که من نویسنده ام و نقشه های عالی دارم." ص۱۴۸ اینجا هم ذهنِ راوی را کنترل میکرد و از یکتاییِ روایت میکاست.
بد نبود.
Latif Joneydi
is on page 140 of 150
هفت، "ضیافت":
"ولی این مرد هنوز باور نمیکند. هنوز قبول نمیکند و نمیفهمد."ص۱۳۶
پرسش اَم از داستان های ترقی این است که اگر قرار بر روایتِ چنین گزاره هایی است، چرا داستان نویسی؟ چرا شخصیت پردازی؟ چرا پلات؟ چرا درآوردنِ لحن؟
در اینجا هم به راوی ای وراج طرفیم که معلوم نیست چرا زنِ مردِ دیگری را به زنی گرفته و چرا از زندگی بیزار است و چرا و چرا و چرا؟
گویی همین که راوی بگوید حالش بد است و بقیه دعوا کنند کافی است!
— Jun 26, 2025 05:29AM
Add a comment
"ولی این مرد هنوز باور نمیکند. هنوز قبول نمیکند و نمیفهمد."ص۱۳۶
پرسش اَم از داستان های ترقی این است که اگر قرار بر روایتِ چنین گزاره هایی است، چرا داستان نویسی؟ چرا شخصیت پردازی؟ چرا پلات؟ چرا درآوردنِ لحن؟
در اینجا هم به راوی ای وراج طرفیم که معلوم نیست چرا زنِ مردِ دیگری را به زنی گرفته و چرا از زندگی بیزار است و چرا و چرا و چرا؟
گویی همین که راوی بگوید حالش بد است و بقیه دعوا کنند کافی است!
Latif Joneydi
is on page 125 of 150
ششم، "درخت":
راوی شبیه روشنفکرِ داستانِ دوم(زندگی) خانه نشینی است که با انعام زن و دوستش روزگار میگذراند و بی هیچ کاری به معشوقه اَش سر میزند و به رنج مادرش بی توجه است.
روایتِ با جزئیات، تیپ هایِ سرِدستی و پایان بندیِ کلیشه ای. تصویرِ بدیع و پرسپکتیوِ نوینی نداشت، داستانی است که نباشد هم تغییری در تاریخِ داستان کوتاهِ ایرانی حاصل نمیشود، فقط تاریخِ داستان نویسیِ ترقی را کمتر مترقی میکند.
— Jun 26, 2025 04:54AM
Add a comment
راوی شبیه روشنفکرِ داستانِ دوم(زندگی) خانه نشینی است که با انعام زن و دوستش روزگار میگذراند و بی هیچ کاری به معشوقه اَش سر میزند و به رنج مادرش بی توجه است.
روایتِ با جزئیات، تیپ هایِ سرِدستی و پایان بندیِ کلیشه ای. تصویرِ بدیع و پرسپکتیوِ نوینی نداشت، داستانی است که نباشد هم تغییری در تاریخِ داستان کوتاهِ ایرانی حاصل نمیشود، فقط تاریخِ داستان نویسیِ ترقی را کمتر مترقی میکند.
Latif Joneydi
is on page 110 of 150
پنجم، "یک روز":
مادری که پس از هفت سال بچه هایش را میبیند و قرار است آن ها معنیِ زندگانی اَش باشند. مادر که راوی است با زاویه دیدِ اول شخصِ نامحدود باعث میشود روایت در سطحِ مطالعه گلایه هایِ ذهنی در خودمانده بماند، توانِ خواننده در کشف و تفسیر گرفته شده و اینجا نیز مانند داستان هایِ پیشین به جایِ فُرمِ روایتی که پُرسش بیافریند با حدیثِ نفسی با اندکی دستمالیِ مضامینِ فلسفی روبرو هستیم.
تغییر زاویه دید دوا بود، شاید.
— Jun 26, 2025 04:31AM
Add a comment
مادری که پس از هفت سال بچه هایش را میبیند و قرار است آن ها معنیِ زندگانی اَش باشند. مادر که راوی است با زاویه دیدِ اول شخصِ نامحدود باعث میشود روایت در سطحِ مطالعه گلایه هایِ ذهنی در خودمانده بماند، توانِ خواننده در کشف و تفسیر گرفته شده و اینجا نیز مانند داستان هایِ پیشین به جایِ فُرمِ روایتی که پُرسش بیافریند با حدیثِ نفسی با اندکی دستمالیِ مضامینِ فلسفی روبرو هستیم.
تغییر زاویه دید دوا بود، شاید.
Latif Joneydi
is on page 92 of 150
چهارمی، "تولد":
داستان امضایِ سالِ ۴۸ دارد و روایت خانه ای است با پدری نظامی و مرد سالار و زورگو، مادربزرگی سجاده نشین و امیدوار به خدا و بچه هایی رنجور و بچه ای که قرار است متولد شود از درونِ مادری در عذاب، که بر علیه "مادر" بودنِ خود در حالِ زاییدن میخواهد بِشورد.
روایت تناظرِ رِندانه ای میان خانه و شهر بَرمیسازد، به همین بسنده میکنم. داستانی است تفسیرپذیر و قابل بحث، به خواندن می اَرزد با تمام کلیشه هایش.
— Jun 26, 2025 03:59AM
Add a comment
داستان امضایِ سالِ ۴۸ دارد و روایت خانه ای است با پدری نظامی و مرد سالار و زورگو، مادربزرگی سجاده نشین و امیدوار به خدا و بچه هایی رنجور و بچه ای که قرار است متولد شود از درونِ مادری در عذاب، که بر علیه "مادر" بودنِ خود در حالِ زاییدن میخواهد بِشورد.
روایت تناظرِ رِندانه ای میان خانه و شهر بَرمیسازد، به همین بسنده میکنم. داستانی است تفسیرپذیر و قابل بحث، به خواندن می اَرزد با تمام کلیشه هایش.
Latif Joneydi
is on page 64 of 150
داستان سوم، "سفر":
استاد فلسفه ای که قرار است یک پای اَش را ببُرند و در یک خودواگویه پرسش هایِ وجودیِ شاگردان در کلاس و وضعیتِ کنونی اَش را در ذهن، تا بُرِشِ پایش مزه مزه میکند.
در من پرسشی بر نیانگیخت به لحاظِ پرداختِ فُرمی، بیشتر طرح بود، طرحِ خامی از یک وضعیت که راه به داستانی تفسیرپذیر نَبُرد و نمیبرَد، تنها پایِ یک استاد فلسفه را میبُرَد، بی حاصل.
— Jun 26, 2025 03:27AM
Add a comment
استاد فلسفه ای که قرار است یک پای اَش را ببُرند و در یک خودواگویه پرسش هایِ وجودیِ شاگردان در کلاس و وضعیتِ کنونی اَش را در ذهن، تا بُرِشِ پایش مزه مزه میکند.
در من پرسشی بر نیانگیخت به لحاظِ پرداختِ فُرمی، بیشتر طرح بود، طرحِ خامی از یک وضعیت که راه به داستانی تفسیرپذیر نَبُرد و نمیبرَد، تنها پایِ یک استاد فلسفه را میبُرَد، بی حاصل.
Latif Joneydi
is on page 50 of 150
دومی، "خوشبختی":
راویِ اول شخص، زنی که هفت سال پس از شوهر کردن به مردی روشنفکر که میگوید:"باید فکر کرد در ویتنام چه خبر است."ص۳۵ میبیند که از زندگی جدا از مردمِ عادی اَش خوشنود نیست. داستان حدیثِ نفسِ گونه ای که در مونولوگ بودنش وا میماند. "لحظه" ای نمیسازد و سترون و بی بَر تنها به کنار هم گذاشتن یا مقابل هم قرار دادنِ تیپ هایِ کلیشه ایه توده و روشنفکر بسنده میکند.
این یکی که هیچ.
— Jun 24, 2025 08:15AM
Add a comment
راویِ اول شخص، زنی که هفت سال پس از شوهر کردن به مردی روشنفکر که میگوید:"باید فکر کرد در ویتنام چه خبر است."ص۳۵ میبیند که از زندگی جدا از مردمِ عادی اَش خوشنود نیست. داستان حدیثِ نفسِ گونه ای که در مونولوگ بودنش وا میماند. "لحظه" ای نمیسازد و سترون و بی بَر تنها به کنار هم گذاشتن یا مقابل هم قرار دادنِ تیپ هایِ کلیشه ایه توده و روشنفکر بسنده میکند.
این یکی که هیچ.
Latif Joneydi
is on page 29 of 150
داستانِ اول، "من هم...":
این فُرمِ روایت رو زیاد دیدم، (مثلا عصیانِ روت) ولی باز هم منو سرِ شوق آورد چون خوب درونمایه و ساختار در هم تنیده شده بود و ضربه آخرو به درستی وارد کرد.
از ترقی همین داستان رو هم بخونید بُردید.
— Jun 24, 2025 07:22AM
Add a comment
این فُرمِ روایت رو زیاد دیدم، (مثلا عصیانِ روت) ولی باز هم منو سرِ شوق آورد چون خوب درونمایه و ساختار در هم تنیده شده بود و ضربه آخرو به درستی وارد کرد.
از ترقی همین داستان رو هم بخونید بُردید.
Elia
is on page 92 of 150
خوندن این کتاب برام همزمان شده با دورهی خاصی از زندگیم، دورهای که داری به معنای همهچیز از اول فکر میکنی.
خیلی داره به قلب و جونم میشینه..
— Oct 04, 2024 11:07PM
Add a comment
خیلی داره به قلب و جونم میشینه..
Sarah
is on page 146 of 150
📚برایش توضیح میدادم که زندگی کردن یعنی آفریدن. عقش میگرفت. مهندس ماشین من عقیده داشت که زنده بودن یعنی اشغال حجمی از فضا و از آن آگاه بودن.📚
— Oct 04, 2024 12:01PM
Add a comment
Sarah
is on page 125 of 150
📚هیچکس نمیداند که همین روزها میمیرم. شاید همین امشب، همین امروز عصر وسط مهمانی، توی لباسهای نویی که برای مسافرتم خریدهام، یا سر میز شام موقع قورت دادن یک لقمهی لذیذ و اشتهاآور، یا همین الان قبل از فکر کردن، قبل از فهمیدن، قبل از تمام کردن این جمله.📚
شما شروع رو نگاه کن! چقدر خوبه گلی ترقی. چقدر خوبه این کتاب. عالیه واقعاً. برید بخونید.
— Oct 04, 2024 04:35AM
Add a comment
شما شروع رو نگاه کن! چقدر خوبه گلی ترقی. چقدر خوبه این کتاب. عالیه واقعاً. برید بخونید.
Sarah
is on page 17 of 150
📚با خودش گفت: "هیچکس نمیدونه که امسال سیونه سال دارم. ولی چرا آنقدر زود موهام ریخته، چرا پوستم اینطور زرد و چروکیده شده؟ و سال دیگه، درست همین موقع، تو همین خیابون، کنار همین قابلمه چهل سالم میشه." از خودش پرسید: "چهلسالگی یعنی چی؟ آغاز یا پایان؟ کدام یکی؟" شانههایش را بالا انداخت و گفت: "چه فرقی میکنه. برای من که همیشه همین راه هست. با یه قابلمه دیگه، با یک آبستنی دیگه، با یک بچه دیگه."📚
— Oct 03, 2024 09:44AM
Add a comment
Sarah
is on page 9 of 150
چه شکرهاست در این شهر که قانع شدهاند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی؟
-حافظ
— Oct 03, 2024 08:31AM
Add a comment
شاهبازان طریقت به مقام مگسی؟
-حافظ
Nima
is on page 83 of 150
کتاب بد شانسی هست که توی سر شلوغی من خورده
— Apr 14, 2023 10:21AM
Add a comment
Nima
is on page 57 of 150
تا اینجا داستان سفر و خوشبختی از داستان من هم چگورا هستم بهتر بود
— Apr 09, 2023 12:06AM
Add a comment








