Sara’s Reviews > شعر زنان افغانستان > Status Update

Sara
Sara is on page 50 of 288
چه شعرهای زیبایی، چه استعداد های ناشناخته ای و چه دردهای مشترکی.

مستوره افغان/ زبیده با تخلص مستوره در سال 1287 شمسی در کابل متولد شد.
تحصیلات خود را در مکتب نسوان گذراند و برای مدتی مدیریت موسسه خیریه نسوان را برعهده داشت. مدارس خیاطی کابل زیر نظر او اداره میشد.
وی در سال 1353در وطنش درگذشت. از وی کتابی در دست 
Nov 29, 2022 09:34AM
شعر زنان افغانستان

10 likes ·  flag

Sara’s Previous Updates

Sara
Sara is 80% done
ته به د کوم مجلس خراع ییزه د هجران په تاریکه کی ناسته یمه

چراغ بزم که هستی
ندانم ای دلدار
منم نشسته به تاریکنای شام فراق

لندی پشتو
Feb 19, 2023 01:18PM
شعر زنان افغانستان


Sara
Sara is 60% done
افسانه تقدیر

چون ورق پاره ای در کف باد
به تکرار چرخیدن و سرخوردن
محکومم
شسته شده از شعری
که مفهوم من است.
سیزیف وار زیسته ام
در افسانه ی تقدیرها، در فصل نامه ی کتابی که هستی اش نام است.
به اجتماع ساکت کلمات
پناه میبرم
حرفم را به گوش کاغذها زمزمه میکنم.
جاده ها
خطوط موازی مفصل اند
و آدم ها؛
چون وحوشان تجربی در قفسهای آهنین خویش می گذرند.
به تابوت تنهایی اندرم
با نفسهای گرمم هنوز
در تن
و حس سردی خاک
در سینه ام
سنگین
Feb 06, 2023 11:54AM
شعر زنان افغانستان


Sara
Sara is on page 90 of 288
"قسم به ظلم رفته بر تن زنانگی"
شعری از پروین پژواک شاعر و نویسنده معاصر افغانستان که اکنون همراه خانواده اش در کانادا زندگی میکند.
گیسوان من
گیسوان آزاد و سرکشم
هر تار زلف آن
روح پرنده داشت که با جنبش نسیم
حرکت قدم
و تکان دادن سر
چون هزاران برگ زنده ی سبز در سپیده ی بهار
می لرزیدند
و میپریدند.
گیسوانم را میبستم
فیته های رنگی گیسوانم را باد
همواره چون بندی که بر بال پرنده
می گشود
فیته های رنگی گیسوانم را باد
می ربود
Dec 01, 2022 11:30AM
شعر زنان افغانستان


Sara
Sara is 30% done
شده تاحالا همینطور که بین قفسه های کتابخونه پرسه میزنید عنوان یک کتاب توجهتون رو جلب کنه، بازش کنید اولین صفحه رو بخونید و بزنید زیر گریه؟

من از فضای خالی از آیینه و بهار
از اندرون کلبه ی تاریک
بی نور و بی سرود
از شهر بی درخت
بی شادی و سرور
فریاد میکشم

من از دیار بی هنران بر سریرها
از قلب های عاشق آماج تیرها
از کوچه های سرداب
از انجماد دریا
از مرداب
فریاد میکشم
Nov 28, 2022 11:32AM
شعر زنان افغانستان


Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)

dateUp arrow    newest »

message 1: by Sara (new) - added it

Sara ستم به زن
از چه زن زار و خون جگر باشد
مثل مرغ شکسته پر باشد
زندگی در قفس بلای تن است
این مصیبت چرا برای زن است
وای از ما زنان در زنجیر
چادری بر سریم و جنس اسیر
همه محبوس گوشه های اتاق
شوهر مستبد زند شلاق
زن درین ملک بی سر و سامان
نه گلی بیند و نه آب روان
چون خریطه است چادری زن را
زن نبیند صفای گلشن را
تا که زن چادری به سر باشد
روزگارش ازین بدتر باشد
کاش این چادری کنار رود
این خریطه زروی کار رود


آزادی
بلبل شیرین سخن خوش صدا
گشت گرفتار به دام از قضا
چون تن خود یافت گرفتار بند
دید روان زار و دلش مستمند
چشم گشود و قفسی تنگ دید
پای توانایی خود لنگ دید
گفت تفو باد به این زندگی
نیست مرا حوصله ی بندگی
گرچه مرا ناز و نعم میدهند
دانه و آبم پی هم میدهند
لیک چه حاصل که نباشد توان
بهر من خسته دل ناتوان
تا که به آزادی و با روح شاد
در چمن و باغ به هر بامداد
دور، از این کلبه ی رنج و محن
خاطر آسوده نمایم وطن
سیر و فضای چمنستان خوش است
منظره ی دلکش بستان خوش است
هیچ گزندی به گلستان مباد
طرفه ضرر جانب بستان مباد
هر که به هر بوم و بر آزاد نیست
بی همه شک خاطر او شاد نیست
نعمت آزادی عجب نعمت است
عزت و اجلال زحریت است
گفته ی مستوره» شنو شاد زی
زندگی از میکنی آزاد زی


back to top