فیروز ناجی
“در غبارِ روزها دستهام میتراود و میگذرد، همچنان که زنی میخواند حوالیی میزهای عاطلِ ساحل؛ پرندگان در گودیی دستهام میافتند، بی که بدانم راهم همیشه مسیری نمناک داشتهست.
بانوان گرامی، آواتان میآید و، در شیارهای خاموش درخت، پسِ شعلهها میگردد و بالا میرود. گویی فرشتههای ناپیدای شبید در انحنای گلو، و با سنبلهها خمیده در باد، میچرید در سواحل نیلیی کوه..
پس بگذریم از شما بانوان، که آبهای سرد مجالِ تماشا نمیدهند. بر پُشتهها بخرامید و بر ابرها شنا گیرید آرام آرام. پیتان، سفینهها به آب خواهیم داد. و اکنون دنیایی سیاه، خفته در تهِ ماه: برخاستهام نوشابههای گرم سر کِشم، سرخوش از غمی که هرکجا پنهان..
فیروز ناجی/ سرخوش از غمی کچا پنهان
روی 105”
― سرخوش از غمی که هرکجا پنهان
بانوان گرامی، آواتان میآید و، در شیارهای خاموش درخت، پسِ شعلهها میگردد و بالا میرود. گویی فرشتههای ناپیدای شبید در انحنای گلو، و با سنبلهها خمیده در باد، میچرید در سواحل نیلیی کوه..
پس بگذریم از شما بانوان، که آبهای سرد مجالِ تماشا نمیدهند. بر پُشتهها بخرامید و بر ابرها شنا گیرید آرام آرام. پیتان، سفینهها به آب خواهیم داد. و اکنون دنیایی سیاه، خفته در تهِ ماه: برخاستهام نوشابههای گرم سر کِشم، سرخوش از غمی که هرکجا پنهان..
فیروز ناجی/ سرخوش از غمی کچا پنهان
روی 105”
― سرخوش از غمی که هرکجا پنهان
Polls
بهترینهای شعر سال 94
در این اتاق ها -- جواد مجابی
زنی در کنار ویترین ها -- احمدرضا احمدی
12 total votes
Is this you? Let us know. If not, help out and invite فیروز to Goodreads.






