(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
شمس لنگرودی

“حتما سراسر شب صدامان مي‌كردي

اما عزيز دلم

زندگان

قادر نيستند كه صداي تو را بشنوند



حتما سراسر شب

بر دريچه سنگين‌ات كوفتي

و ما فقط صداي ريزش باراني را مي‌شنيديم

كه بر گل نامرئي مي‌باريد

و بويي غريب

از گل‌هايي ناشناخته در شب مي‌پيچيد



با دست بسته نمي‌شود كاري كرد

شب چسبنده دست و دهانمان را فرو مي‌بندد

و آنچه كه مي‌بيني روياهاي ماست

كه مثل مه‌اي برمي‌خيزد

بر سنگت فرو مي‌ريزد

با دست بسته نمي‌شود كاري كرد



اما هيچ‌كس را توان بستن روياهايمان نيست

روياهايي كه نيمه‌شبان قدم به خيابان مي‌گذارند

در تلالوي پنهان خويش يكديگر را مي‌شناسند

از ديداري در سپيده فردا سخن مي‌گويند.”

شمس لنگرودی
Read more quotes from شمس لنگرودی


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!



Browse By Tag