503 books
—
400 voters


“معلوم نیست انسان چرا همیشه عاشق کسی می شود که شایستگی عشق را ندارد.شاید این تنها راه برای باز یافتن تعالی از دست رفته ی دنیایی است که در آن زندگی می کنیم . این قدیمی ترین نوع خود آزاری است:عشق ورزی به کسی که قادر به عشق ورزی نیست.”
―
―

“شب خرداد
به آرامی یک مرثیه
از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک
از حاشیه سبز پتو خواب مرا میروبد
بوی هجرت میآید
بالش من پُر آواز پَر چلچلههاست
صبح خواهد شد
و به این کاسهی آب
آسمان هجرت خواهد کرد”
― Hajm Sabz: Persian Version
به آرامی یک مرثیه
از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک
از حاشیه سبز پتو خواب مرا میروبد
بوی هجرت میآید
بالش من پُر آواز پَر چلچلههاست
صبح خواهد شد
و به این کاسهی آب
آسمان هجرت خواهد کرد”
― Hajm Sabz: Persian Version

“چرا کار و بار «لوس بازی» سکه شده؟
چرا همه مثل هم حرف میزنند: «اون اتفاق باحاله»، «می دونی آدما»، «ای جانم»، «ازت راضی ام» و ...
چرا زنان و دختران ادای نوزادان را در میآورند و مردان و پسران فقط لودگی میکنند؟
چرا هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
چرا میترسند مبادا با کسی بحثشان شود؟
چرا وقتی به جوانی بیست و چند ساله میگویی «احمق»، به جای آنکه جوابت را دهد، میگوید :«وقت به خیر»
چرا همه «پالت» و «پرتقال من کجایی» گوش میدهند؟
چرا هیچ کس دیگر کله شقی نمیکند و در یک نبرد عاشقانه، رقیب را به «دوئل» فرانمیخواند؟
چرا همه عاشق فوتبال و تیم «بارسا» و «یووه» شدهاند؟
چرا همه فقط گرافیک و بازاریابی و هنرهای تجسمی میخوانند؟
چرا از میز شام و گربه و پای لاکزده عکس میگیرند؟
چرا وقتی یک شب عادی با دوستانشان جایی میروند، از این اتفاق ساده دهها بار عکس سلفی و دستجمعی میگیرند؟
چه اتفاقی برایشان میافتد که از دیدن برنامه «خندوانه» یا طنزهای بینمک لذت میبرند؟
چرا همه سیبیلهای دسته موتوری دارند و پیراهن چهارخانه و عینکهای پت و پهن و مانتوهای چادرگل گلی و شلوارهای قرمز و سبز و کانورس و کوله میپوشند؟
چرا همه چیز اینقدر گل گلی و عروسکی و ملوس شده است؟
چرا هرکس را که میبینی، هفته بعدش نمایشگاه یا کارگاه متنخوانی یا رونمایی از کتاب دارد؟
چرا همه داستان کوتاه مینویسند و شعر میگویند؟
چرا اینقدر عکاس و «کارگردان اولی» زیاد شده است؟
چرا هیچ کس رمان نمینویسد؟
چرا هر کس که بعد از مدتی کافه نشینی، احساس میکند که باید یا مجله ادبی-هنری تاسیس کند یا مترجم و مدرس شود؟
چرا هیچکس نمیتواند چند دقیقه بدون مسخره بازی یا تقلید تکه کلامهای باب روز، درباره هر موضوعی حرف بزند؟
چرا سر و ته همه چیز با دو تا تحلیل و یک کاریکاتور هم میآید؟
چرا همه بازاریاب و ایدهپرداز تبلیغات شدهاند؟
چرا همه فکر میکنند کانت و هگل و افلاطون یکسری حرفهای نامفهوم زدهاند؟
چرا آداب معاشرت را در حد جمع کردن حواس و نیاستادن بر سر راه دیگران و بلند بلند قهقهه نزدن در محیط عمومی، بلد نیستند؟
چرا هیچکس، هیچ موضوعی را تا انتها پیگیری نمیکند؟
چرا هیچ کس گلهای از رنگ قهوهای وخاکستری آسمان ندارد؟
چرا فکر میکنند پل طبیعت و برج میلاد آثار معماری ارزشمندی هستند؟
چرا وقتی سگ و گربه میبینند، به نشانه هیجان، حرکات عجیب و اصوات نامفهوم از خودشان در میآورند؟
چرا نگرانند مبادا «جدی و خشک» جلوه کنند؟
چرا مدام احساس میکنند که باید به شکل اغراق شدهای بخندند و خوشمزهگی کنند؟
چرا از واژگانی چون «شرم»، «فروتنی»،«شرافت» و ... خندهشان میگیرد؟
چرا همه میترسند کسی برنجد و ناچار خود را در گرداب خاله زنکی غرق میکنند؟
چرا وحشت از «توهین»، کار را به تایید کلاشان و شارلتانها انداخته است؟
چرا اینهمه مراسم بزرگداشت این و آن برگزار میشود؟
چرا همه کودک صفت شدهاند و مدام عکسهای چند ماهگی و کاراکترهای عروسکی و کارتونی را مرور میکنند؟
چرا همه به میانجی خیریهها و شیادها، با رنجهای بشری مواجه میشوند؟
چرا به شکل بیمارگونهای قربان صدقه هم میروند؟
چرا تیراژ کتابها 300 نسخه است؟
چرا همه در شکستن گردن روشنفکران از حکومت سبقت میگیرند؟
چرا نمیتوانند خودفروختگی را محکوم کنند؟
چرا هیچ موضعی ندارند؟
و در نهایت چرا فکر میکنند خیلی باهوش، شریف، تاج سر بشریت و ملتی برگزیده هستند؟”
―
چرا همه مثل هم حرف میزنند: «اون اتفاق باحاله»، «می دونی آدما»، «ای جانم»، «ازت راضی ام» و ...
چرا زنان و دختران ادای نوزادان را در میآورند و مردان و پسران فقط لودگی میکنند؟
چرا هیچ کس شخصیت منحصر به فردی ندارد؟
چرا میترسند مبادا با کسی بحثشان شود؟
چرا وقتی به جوانی بیست و چند ساله میگویی «احمق»، به جای آنکه جوابت را دهد، میگوید :«وقت به خیر»
چرا همه «پالت» و «پرتقال من کجایی» گوش میدهند؟
چرا هیچ کس دیگر کله شقی نمیکند و در یک نبرد عاشقانه، رقیب را به «دوئل» فرانمیخواند؟
چرا همه عاشق فوتبال و تیم «بارسا» و «یووه» شدهاند؟
چرا همه فقط گرافیک و بازاریابی و هنرهای تجسمی میخوانند؟
چرا از میز شام و گربه و پای لاکزده عکس میگیرند؟
چرا وقتی یک شب عادی با دوستانشان جایی میروند، از این اتفاق ساده دهها بار عکس سلفی و دستجمعی میگیرند؟
چه اتفاقی برایشان میافتد که از دیدن برنامه «خندوانه» یا طنزهای بینمک لذت میبرند؟
چرا همه سیبیلهای دسته موتوری دارند و پیراهن چهارخانه و عینکهای پت و پهن و مانتوهای چادرگل گلی و شلوارهای قرمز و سبز و کانورس و کوله میپوشند؟
چرا همه چیز اینقدر گل گلی و عروسکی و ملوس شده است؟
چرا هرکس را که میبینی، هفته بعدش نمایشگاه یا کارگاه متنخوانی یا رونمایی از کتاب دارد؟
چرا همه داستان کوتاه مینویسند و شعر میگویند؟
چرا اینقدر عکاس و «کارگردان اولی» زیاد شده است؟
چرا هیچ کس رمان نمینویسد؟
چرا هر کس که بعد از مدتی کافه نشینی، احساس میکند که باید یا مجله ادبی-هنری تاسیس کند یا مترجم و مدرس شود؟
چرا هیچکس نمیتواند چند دقیقه بدون مسخره بازی یا تقلید تکه کلامهای باب روز، درباره هر موضوعی حرف بزند؟
چرا سر و ته همه چیز با دو تا تحلیل و یک کاریکاتور هم میآید؟
چرا همه بازاریاب و ایدهپرداز تبلیغات شدهاند؟
چرا همه فکر میکنند کانت و هگل و افلاطون یکسری حرفهای نامفهوم زدهاند؟
چرا آداب معاشرت را در حد جمع کردن حواس و نیاستادن بر سر راه دیگران و بلند بلند قهقهه نزدن در محیط عمومی، بلد نیستند؟
چرا هیچکس، هیچ موضوعی را تا انتها پیگیری نمیکند؟
چرا هیچ کس گلهای از رنگ قهوهای وخاکستری آسمان ندارد؟
چرا فکر میکنند پل طبیعت و برج میلاد آثار معماری ارزشمندی هستند؟
چرا وقتی سگ و گربه میبینند، به نشانه هیجان، حرکات عجیب و اصوات نامفهوم از خودشان در میآورند؟
چرا نگرانند مبادا «جدی و خشک» جلوه کنند؟
چرا مدام احساس میکنند که باید به شکل اغراق شدهای بخندند و خوشمزهگی کنند؟
چرا از واژگانی چون «شرم»، «فروتنی»،«شرافت» و ... خندهشان میگیرد؟
چرا همه میترسند کسی برنجد و ناچار خود را در گرداب خاله زنکی غرق میکنند؟
چرا وحشت از «توهین»، کار را به تایید کلاشان و شارلتانها انداخته است؟
چرا اینهمه مراسم بزرگداشت این و آن برگزار میشود؟
چرا همه کودک صفت شدهاند و مدام عکسهای چند ماهگی و کاراکترهای عروسکی و کارتونی را مرور میکنند؟
چرا همه به میانجی خیریهها و شیادها، با رنجهای بشری مواجه میشوند؟
چرا به شکل بیمارگونهای قربان صدقه هم میروند؟
چرا تیراژ کتابها 300 نسخه است؟
چرا همه در شکستن گردن روشنفکران از حکومت سبقت میگیرند؟
چرا نمیتوانند خودفروختگی را محکوم کنند؟
چرا هیچ موضعی ندارند؟
و در نهایت چرا فکر میکنند خیلی باهوش، شریف، تاج سر بشریت و ملتی برگزیده هستند؟”
―

گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more

جایی برای ایرانیان!!

Literary Award Winners Fiction Book Club is dedicated to reading award winning adult fiction books published in English from the four major awards org ...more

معرفی کتابهایی که به تازگی منتشر شده اند.
Mostafa’s 2024 Year in Books
Take a look at Mostafa’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by Mostafa
Lists liked by Mostafa