Status Updates From سلطان مار
سلطان مار by
Status Updates Showing 1-30 of 32
Aroosha Dehghan
is on page 85 of 104
عجیب شباهتی است میان سفرای جابلصا و جابلقا
و اربابان چینی و روسی خامنهای
ایران را به تاراجشان دادهاند تا در روز نیاز نیروی سرکوب و سلاح بفرستند برای سرکوب مردم ایران!
— Jul 17, 2023 09:46AM
Add a comment
و اربابان چینی و روسی خامنهای
ایران را به تاراجشان دادهاند تا در روز نیاز نیروی سرکوب و سلاح بفرستند برای سرکوب مردم ایران!
Aroosha Dehghan
is on page 12 of 104
«من به بسط تجارت علاقه دارم؛ و به همین دلیل قراردادهایی با کشورهای همسایه امضا کردهام که به ما قندحبهای بفروشند و در مقابل ازمان قند کلهای بخرند تا کام هردومان شیرین شود...»
یک چیزی تو این مایهها که نفت خام بفروشی و بنزین بیکیفیت بخری.
— Jul 09, 2023 11:20PM
Add a comment
یک چیزی تو این مایهها که نفت خام بفروشی و بنزین بیکیفیت بخری.
Aroosha Dehghan
is on page 11 of 104
«من به افتخارات باستانی هم علاقهمندم و همهجا روی کتیبهها یادگاری نوشتهام.
من حامی هنرمندان هم هستم؛ و دستور دادهام که شعرا در مدحم شعر بگویند.»
— Jul 09, 2023 11:20PM
Add a comment
من حامی هنرمندان هم هستم؛ و دستور دادهام که شعرا در مدحم شعر بگویند.»
Biblio Bat
is on page 67 of 68
. زارع یك : خب . باماست که این بار سنگین را به دوش بکشیم
زارع دو : ما که اینهمه صحنه های هول انگیز را دیده ایم
زارع سه : صحنه هایی چون تسلیم به دیگران را ، خیانت و جنایت را
زارع چہار : و قضاوتی را که تلخ است
زارع يك : ما که رنج و راحت انسان را خوب میشناسیم.
زارع دو : و آنرا با تن خود لمس کرده ایم
زارع سه : در روزگاری که از زمین و آسمان تهدید میشویم
زارع چہار : و لازمست که همیشه بیدار باشیم
— Jan 23, 2021 12:22AM
Add a comment
زارع دو : ما که اینهمه صحنه های هول انگیز را دیده ایم
زارع سه : صحنه هایی چون تسلیم به دیگران را ، خیانت و جنایت را
زارع چہار : و قضاوتی را که تلخ است
زارع يك : ما که رنج و راحت انسان را خوب میشناسیم.
زارع دو : و آنرا با تن خود لمس کرده ایم
زارع سه : در روزگاری که از زمین و آسمان تهدید میشویم
زارع چہار : و لازمست که همیشه بیدار باشیم
Biblio Bat
is on page 52 of 68
سلطان مار : آنجا زندان بود !
خانم نگار : اینجا نیست ؟
سلطان مار : اینجا من آزادم
خانم نگار : مثل پرنده ی آزاد شده ای که از قفس یاد میکند . او هرچه هم سعی کند باز همیشه به یاد دارد که قفسی هست
سلطان مار : بله ، هست !
خانم نگار : ولی پرنده ای هم هست که بر میگردد تا قفسش را بشکند
سلطان مار : كدام پرنده ؟
خانم نگار : آدم !
— Jan 23, 2021 12:17AM
Add a comment
خانم نگار : اینجا نیست ؟
سلطان مار : اینجا من آزادم
خانم نگار : مثل پرنده ی آزاد شده ای که از قفس یاد میکند . او هرچه هم سعی کند باز همیشه به یاد دارد که قفسی هست
سلطان مار : بله ، هست !
خانم نگار : ولی پرنده ای هم هست که بر میگردد تا قفسش را بشکند
سلطان مار : كدام پرنده ؟
خانم نگار : آدم !
Biblio Bat
is on page 33 of 68
سلطان مار : این راز گره ی وجود من است . آنرا پیش کسی باز نکن
خانم نگار : ( مبهوت ) - یك جانور جلدش را به دور انداخته
سلطان مار : عشق او را از حصارش بیرون کشیده !
خانم نگار ؛ پس چرا ، چرا تا به حال -
سلطان مار : سالهاست فهمیده ام که میتوانم مار نباشم . اما اگر نباشم - میفهمی دختر زیبا . اگر نباشم نابودم!
خانم نگار : چرا ؟
سلطان مار : اینجا ، در این قصر ، به يك مار احتیاج دارند.
— Jan 23, 2021 12:15AM
Add a comment
خانم نگار : ( مبهوت ) - یك جانور جلدش را به دور انداخته
سلطان مار : عشق او را از حصارش بیرون کشیده !
خانم نگار ؛ پس چرا ، چرا تا به حال -
سلطان مار : سالهاست فهمیده ام که میتوانم مار نباشم . اما اگر نباشم - میفهمی دختر زیبا . اگر نباشم نابودم!
خانم نگار : چرا ؟
سلطان مار : اینجا ، در این قصر ، به يك مار احتیاج دارند.
Biblio Bat
is on page 28 of 68
وزیر ( با قدرت ) جناب داروغه راست است که گندمهای مردم را به زور گرفته اند؟
داروغه : ( با قدرت ) نه قربان ، این خود مردم بودند که گندمهایشان را به زور پیشکش کردند !
— Jan 23, 2021 12:08AM
Add a comment
داروغه : ( با قدرت ) نه قربان ، این خود مردم بودند که گندمهایشان را به زور پیشکش کردند !
Biblio Bat
is on page 5 of 68
من بنده شاه خیلی عادلی بوده ام و خیلی زیاد با مردم مهربان بوده ام.در عصر من چنان آرامشی حکمفرما بود که دیگر داشت کفر همه را در میاورد و من مجبور شدم برای آنکه حوصله رعیت سر نرود چند بار خودم علیه خودم توطئه هائی ترتیب بدهم،وحتی یک بار لازم شد که شخصا بر علیه خودم انقلاب كنم.من به افتخارات باستاني هم علاقمندم، و چند جا روی کتیبه ها یادگاری نوشته ام.من حامی هنرمندان هم هستم و دستور داده ام که شعرا در مدحم شعر بگویند...
— Jan 23, 2021 12:05AM
Add a comment
Ebi
is on page 86 of 104
داروغه: شنیدید؟ هاه! با تأییدات خداوند ذوالجلال ـ ما ـ شما را تبعید میکنیم به دورترین نقاط این مملکت!
زارع سه: ما از همانجا میآییم. خانهی ما همانجاست؛ دورترین نقطهی این مملکت!
— Dec 12, 2019 11:54PM
Add a comment
زارع سه: ما از همانجا میآییم. خانهی ما همانجاست؛ دورترین نقطهی این مملکت!










