Essareh > Recent Status Updates

فکر نمی‌کردم به این زودی دوباره بیام سراغش.

واقعاً داره بهم می‌چسبه. باح‌باح.

ویکو یعنی عشق.
جنگ نکنید.✋

آخیش!
جلد دوم تموم شد.
جلد سوم هم بخونم احساس می‌کنم یه بازی از روی دوشم برداشته شده. :٫)

بی‌ربط:
این مدت یا سرعت خوبی کتاب می‌خوندم و خیلی به‌اینجا سرمی‌زدم. الآن که درگیر امتحانام و به اینا نمی‌رسم، احساس می‌کنم یه چیزی کمه. هعی. 🫠

جلد اولش تموم شد.
دو جلد دیگه رو که خوندم، ریویو می‌نویسم.
(همه‌ش توی گودریدز نیست.)

الهی به امید تو.🧘

بی‌ربط:
نوتیف کامنتا برام یکی درمیون میاد. ببخشید اگه نمی‌بینم یا دیر می‌بینم. :(
اگه لازم بود بهم یادآوری کنید. بوس.

بین خودمون باشه.
ولله اگه چنین عاشقی داشتم، یا یه بلایی سر خودم می‌اوردم یا سر اون. لا اله الا الله.

۱. با اینکه جلد اول رو اون‌طور که باید نخوندم، دارم می‌رسم سراغ جلد دوم. انشاءالله که خیره.

۲.امیدوارم عین آدمیزاد بخونم. این‌قدر پشت گوش نندازمش که اعصابم خرد شه و خیلی ریز حذفش کنم.
(من vs تنبلی)

۳.یادم رفت سومی چی بود.🧘

نمی‌دونم چی شد، حس بازخوانی عارف‌نامه اومد. :))

از یه‌طرف دلم می‌خواد به یه کتاب امن و موردعلاقه‌م پناه ببرم، از اون‌طرف هم می‌ترسم دیگه به اندازهٔ قبل دوستش نداشته باشم.
عیبی نداره. یه‌کم ریسک خوبه.

بالأخره رسیدم به اسطوره.
هورا.

من خیلی پرتم یا مترجم کمر بسته به خراب کردن کارش؟

اگه باز اینو تا آخر نخونم، برای همیشه کتابخوانی رو می‌ذارم کنار.
(برای همیشه که... تا آخر سال می‌ذارم کنار. تا آخر سال میلادی-)

چرا هر تلفظی که خود مترجم ازش ایراد می‌گیرن رو این‌جا می‌بینم؟:))

آیا روانم می‌کشه تا آخر بخونم؟ نمی‌دانم. اطلاعی ندارم.

خیلی بی‌ربط به کتاب:
چرا گودریدز امتیازا و ریویوهای صدسال پیشو همین‌طوری میاره بالا و تاریخ جدید می‌زنه؟:)
می‌بینم دوساعت پیش به کتابی امتیاز دادم که حتی یادم نبود خوندمش.

بازخوانی رنج‌آور.

قول می‌دم برگردم سراغت.😭😭😭

نمی‌دونم من درست نمی‌خونم یا اینکه واقعاً کلماتی استفاده شده که مناسب اون شخصیت نیست.

بعضی قسمت‌ها توی روان‌شناسی دبیرستان هم بود. عناوینش رو که می‌بینم احساس می‌کنم باید برم تست بزنم. :)))

تا یه مدت «:)» رو ببینم، جیغ می‌کشم.

تا اینجا خیلی جذابیت جلد قبل رو نداشت. البته همین الآن دو جمله خوندم که به شدت غافلگیرم کرد.

یا مقدسات!

هی فکر می‌کنم عجیب‌تر از این نمی‌شه، بعد می‌شه؛ و جالب اینه که هنوز به وسط داستان هم نرسیده‌م.

کاش این‌قدر جزئیات خودکشی نداشت. فکر می‌کنم درست نیست. شاید هم هست. نمی‌دونم.

کار لذت‌بخشی که برام جدیده:
دربارهٔ هر عکاس که می‌خونم، بعدش می‌رم عکس‌هاش رو می‌بینم. همین‌طوری عکاس‌های دیگه‌ای رو هم پیدا می‌کنم.
آخر هم یه سری از عکسا رو با دوستای ندیده‌م به اشتراک می‌ذارم.