Hada > Recent Status Updates

خب باید اعتراف کنم تا اینجاش کنجکاوم کرده. باید ببینم نیمه دوم کتاب چطور جلو میره.

نسخه صوتی کتاب رو از برنامه‌ی قاطچه با صدای خانم مونا فرجاد گوش می‌کنم و واقعا میتونم بگم نیمی از جذابیتش برای من بخاطر گویندگی زیبای ایشونه.

کتاب راجع‌به یه آقای ۳۹ ساله‌ست که همسرش رو که با هم یه کتاب فردشی رو اداره میکردن، تو یه تصادف از دست داده‌ و داستانهای غافلگیر کننده بعدش.
انقدر قلم نویسنده و داستانش رو دوست دارم که اصلا نتونستم خودمو راضی کنم بیشتر از این بخونم.

واقعا یادم نمیاد آخرین بار با چه کتابی اینطور اشک ریخته بودم‌. حس میکنم الان دارم تو همون جزیره زندگی میکنم و شاهد زندگی‌شون هستم.

خیلی قشنگه. انقدر که دلم نمیاد پشت سر هم بخونم.

کتاب رو دیروز شروع کردم و احتمالا تا آخر روز تمومش کنم، برام جالبه ببینم چطور پیش میره داستان ولی چیزی که صفحه به صفحه کتاب با خودم میگم همینه که عجیبه. به نظرم بیشتر از اینکه داستان باشه مسائل روانشناختی رو مطرح میکنه بنابراین اگر تا آخر داستان دوستش داشته باشم احتمالا یک بار خوندنش کافی نیست. جمله‌هایی داره که لازمه بهشون بیشتر از جمله‌‌ی از یه داستان توجه کرد.

والاااااا
چی بگم؟
یه جوریه نامه‌های شخصی دو نفر رو خوند ولی بازم با اون تصوری که بقیه ازش ساخته بودن برام خیلی متفاوته.

سلام از کسی که هنوز نمیدونه چی به چیه.

او زنی بسیار مهربان بود که تشکیل خانواده داده بود و حالا در سکوت با گربه‌هایش زندگی میکرد و سبزیجات پرورش میداد. این کارها هیچ‌کار و همه کار بود.

این کتاب خیلی جذاب روش کنار اومدن با اضطراب رو نشون داده و اسمش رو گذاشته هیولا. اگر این هیولا مدتی مهمون ناخوانده زندگی شما هم بوده باشه یا روانشناسی خونده باشید یا حتی یکم از این هیولا شناخت داشته باشید از همون صفحات اول کتاب متوجه درست و اصولی بودن این نوشته‌ها میشید.
*از سری کتاب‌هایی که دلم نمیاد زود تمومش کنم*

خانم الم راست میگه: آدما عوض میشن.
ما از یه سنی به بعد به این موضوع عادت میکنیم.