“چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمونِ تلخِ زندهبهگوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
اینجا
و اکنون.
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج میزند.
بینجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالیست”
―
چه بیتابانه تو را طلب میکنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
اینجا
و اکنون.
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج میزند.
بینجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالیست”
―
“آری, انسان زندگانی دشواری دارد. من تصور می کنم بهترین تعریفی که می توان ز انسان کرد این است:"انسان عبارتست از موجودی که به همه چیز عادت می کند.”
―
―
“من زندگي را دوست دارم ولي
از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از کشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زنها مي ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولي ز آئينه مي ترسم!
سلام رادوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم!
من مي ترسم
پس هستم
اينچنين مي گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم”
―
از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از کشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زنها مي ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولي ز آئينه مي ترسم!
سلام رادوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم!
من مي ترسم
پس هستم
اينچنين مي گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم”
―
“روی دفترهایم،
روی میز تحریرم،روی درختان،
روی ماسه،روی برف، نام تو را می نویسم.
روی همه ی صفحه های خوانده شده،
روی صفحه های سفید،
روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر، نام تو را می نویسم.
روی جنگل و کویر،
بر آشیانه ها و گل های طاووسی نام تو را می نویسم.
روی همه ی تکه پاره های آسمان لاجوردی،
روی مرداب،این آفتاب پوسیده،
روی رودخانه،این ماه زنده، نام تو را می نویسم.
و به نیروی یک واژه،
زندگی را از سر می گیرم،
من برای شناختن و نامیدن تو،
پا به جهان گذاشته ام ای آزادی!”
―
روی میز تحریرم،روی درختان،
روی ماسه،روی برف، نام تو را می نویسم.
روی همه ی صفحه های خوانده شده،
روی صفحه های سفید،
روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر، نام تو را می نویسم.
روی جنگل و کویر،
بر آشیانه ها و گل های طاووسی نام تو را می نویسم.
روی همه ی تکه پاره های آسمان لاجوردی،
روی مرداب،این آفتاب پوسیده،
روی رودخانه،این ماه زنده، نام تو را می نویسم.
و به نیروی یک واژه،
زندگی را از سر می گیرم،
من برای شناختن و نامیدن تو،
پا به جهان گذاشته ام ای آزادی!”
―
Dandelion - قاصدک
— 363 members
— last activity Aug 11, 2025 04:23AM
جغرافیای ِ کوچک من بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین من
داستان كوتاه
— 3327 members
— last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
داستان هاي كوتاه طنز
— 298 members
— last activity Apr 11, 2018 12:24AM
براي علاقمندان داستان هاي طنز ايراني و خارجي طنز یعنی قاقاه گریستن و زار زار خندیدن
Anahita
— 135 members
— last activity Feb 03, 2015 11:14AM
Woman's traits and relations {Anahita "meaning unstained, clean and innocent" is Goddess of water,fertility, greens and plants.She is the deification ...more
هوشنگ ابتهاج
— 95 members
— last activity Mar 26, 2011 10:06AM
بسترم صدف خالي يك تنهايي ست و تو چون مرواريد گردن آويز كسان دگري
Nasrin’s 2025 Year in Books
Take a look at Nasrin’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by Nasrin
Lists liked by Nasrin















































